در جستجوی حقایق در مورد حضور داعش در افغانستان

داستان‌های اختطاف و حمله‌های مسلحانه و حوادث ترافیکی، شاهراه کابل-جلال‌آباد را زبان‌زد کرده است.
برای مردم افغانستان، ناامنی چیز تازه‌ای نیست، اما چهره جنگ در این کشور با گذشت زمان تغییر می‌کند.
در حال حاضر ظهور گروهی جدید به نام دولت اسلامی (داعش) در گوشه شرقی افغانستان، دلهره‌ از جنگی تازه را در مردم ایجاد کرده است.
این شورشیان بیشتر در مناطقی از ولایت ننگرهار حضور دارند؛ جایی که در گذشته طالبان و سایر گروه‌های مسلح مخالف دولت افغانستان در آنجا فعال بودند. در این اواخر امنیت شاهراه کابل-جلال‌آباد نیز با چالش‌هایی روبرو بوده است.

سید عبدالله نظامی، خبرنگار بی‌بی‌سی که اخیرا به منطقه شینوار ولایت ننگرهار رفته بود، در این نوشته از تجربه این سفر می‌گوید:
سفر به مناطق جنگی برایم تجربه‌ای نو نبود، اما رفتن به منطقه‌ای که شایعات از جنگ و ناامنی دیگری حکایت داشت، نو بود.
صبحگاهان همراه با تصویربردار و راننده‌ام از کابل راه افتادیم. با همراهان گپ می‌زدیم و سعی داشتیم همدیگر را قانع بسازیم که همه چیز خوب است. هر کدام به نوبت خود با تکان دادن سر خود را مطمئن نشان می‌دادیم ولی زیرچشمی به هم نگاه می‌کردیم و مشخص بود که آنقدر هم مطمئن نیستیم.
از اختطاف/آدم ربایی و حمله‌های مسلحانه در مسیر شاهراه کابل-جلال‌آباد گهگاهی شنیده بودیم و حوادث ترافیکی نیز این راه را زبان‌زد عام و خاص کرده است. برای همین، در خم و پیچ کوتل (گردنه) ماهی‌پر دایم به راننده می‌گفتیم که با احتیاط رانندگی کند.
بخشی از راه را پشت سر گذاشته بودیم که دو خودرو را دیدیم که با هم تصادف کرده بودند و از سرعت زیاد در هم فرورفته بودند. گمان ما این بود که شاید کسی جان به سلامت نبرده باشد، اما زنان و کودکانی نشسته در کنار جاده را دیدیم که سرنشینان همین دو موتر بودند و کشته و زخمی‌ها به شفاخانه منتقل شده بودند.


                                        کمی بعد از رسیدن ما به جلال‌آباد خبر رسید که افراد مسلح، شش نفر را به گروگان گرفته‌اند

اما دلهره از ناامنی سرعت خودرو ما را کم نمی‌کرد. از منطقه‌ای در سروبی گذشتیم. اختطاف و آدم‌ربایی بیشتر در منطقه تنگی رخ می‌دهد. ازدحام خودروها در این منطقه بیشتر بود، راننده گفت که راه بسته است، اما خوشبخت بودیم که ساعت‌های منتظر نماندیم. سربازان ارتش با اشاره دست به ما گفتند که راه بیافتیم.
اینجا نیروهای امنیتی هدف حمله شورشیان قرار گرفته بودند، به نظر نمی‌رسید این حمله تلفاتی به جا گذاشته باشد، اما احساس ترس می‌کردیم.
ساعت ۳ بعد از چاشت (ظهر) به شهر جلال آباد، مرکز ولایت ننگرهار رسیدیم.
از جلال آباد نیز خبرهایی در مورد ناامنی به گوش می‌رسید. شام همان روز برای رفع خستگی در محوطه هتل قدم می‌زدم و برای فراموش کردن کار رسمی خواستم از گل‌های هتل عکس بگیرم. یکی از کارمندان هتل صدا زد: "برادر! حادثه بدی بود، یک طفل کشته شده."
با بستگان خود در منطقه 'فامیلی‌های مولوی خالص' تماس گرفتم و شنیدم که در اثر انفجار، یکی از سران قومی همراه با نواسه‌اش (نوه) کشته شده و این حادثه زخمی‌هایی نیز به جا گذاشته است.
لحظه‌ای بعد از مسیری که ما از آن گذشته بودیم، خبر رسید که افراد مسلح شش نفر را از خودرو پیاده کرده و با خود برده‌اند.
فردای آن شب عازم منطقه شینوار بودیم؛ جایی که در مورد حضور گروه موسوم به دولت اسلامی در آنجا شایعات مختلفی وجود داشت.
کنجکاو رفتن به آنجا بودم و مسیرمان نیز از راه تورخم-جلال آباد می‌گذشت. در امتداد راه، زیبایی شهرک غازی امان الله که چند سال پیش ساخته شده توجهم را جلب کرد، اما شنیدم که به دلیل ناامن شدن این منطقه کسی علاقه‌مند به زندگی در این شهرک جدید نیست.
محوطه دلپذیری داشت، باغچه‌ها و گلدان‌های کنار خیابان قشنگ بودند اما ثروتمندان حالا رفته‌اند و پرنده بخت بر شانه‌های بی‌بضاعت‌ها نشسته است و آنها حالا در این خانه های مجلل زندگی می کنند.
یکی از میدان‌های مشهور بازی کریکت نیز آنجا بود. به گوشه‌ای از شهرک رسیدیم که ساختمان‌ها نیمه‌کاره رها شده بود. اما پنجره‌هایی که موقتی در آن نصب شده بود، نشان می‌داد که کسانی در آنها ساکن هستند. راه‌های این منطقه نیز ساخته نشده و کمی دورتر کودکان دور تنوری با پای برهنه حلقه زده‌اند و یکی از آنها نان به دست دارد و به دیگران توزیع می‌کند.

اینها خانواده هایی هستند که از ترس گروه دولت اسلامی از منطقه مومند ولسوالی اچین به اینجا آمده‌اند. در آن میان کودک ۱۳ ساله‌ای هم بود که پدرش را افراد گروه موسوم به دولت اسلامی کشته‌اند و حالا او سرپرست خانواده است.


                                         ملک ناموس می‌گفت افراد داعش ابتدا به عنوان مسافر می‌آیند اما چند روز بعد لباس سیاه به تن می‌کنند و صاحبخانه می‌شوند

این کودک گفت از اینکه می‌توانند در ساختمان‌های نیمه‌کاره زندگی کنند، خوشحالند اما صاحب این ساختمان‌ها هر از گاهی با خانواده او تماس می‌گیرد و دستور تخلیه می‌دهد.
آنها اول تصور می‌کردند ما کارکنان موسسه خیریه هستیم. جوانان گفتند منتظر باشید بزرگان ما می‌آیند. ما زیر سایه دیواری منتظر ماندیم، پیرمردی با دستار بزرگ که آثار غم و اندوه در چهره‌اش هویدا بود، آمد. نامش ملک ناموس بود و می‌گفت، گروه داعش با زرنگی در منطقه آنها حضور یافت.
به گفته ملک ناموس، افراد این گروه ساکنان آنسوی خط دیورند هستند، در آغاز خود را مسافر می خواندند که با کسی کار و غرضی ندارند اما چند روز بعد این مسافران لباس سیاه به تن می‌کنند خود صاحب‌خانه می‌شوند و ساکنان اصلی را می‌رانند.

برخلاف توقع تفنگ را به سوی جنگجویان طالبان نشانه گرفتند و درگیری آغاز شد. طالبان که می‌دانستند توان مقاومت ندارند، منطقه را ترک کردند اما مردم عام گزینه‌ای نداشتند.
ملک ناموس می‌گوید: "ما بیست نفر به حکومت رفتیم وضعیت را برایشان قصه کردیم، به ما گفتند بلند شوید و قیام کنید ما به همراهتان هستیم، مردم قیام کردند، اما سلاح نداشتیم. در آن روزها چند حمله هوایی صورت گرفت که چند رهبر گروه داعش کشته شدند."

او می‌گوید که بعد از این اتفاق، گروه داعش بزرگان خانواده‌ها را به اتهام جاسوسی برای حکومت هدف قرار می‌دادند: "حکومت به راستی ما را به دهان بلا داده بود. راه دیگری نداشتیم و ناگزیر شدیم خانه و کاشانه خود را رها کنیم."

گیلاس (لیوان) چای سبز در دستان ملک ناموس می‌لرزید و با جوانان از وضعیت دیگر روستایی‌هایی که داعش آنها را ربوده بود گفت‌وگو می‌کرد.

صحبت از فردی بود که گفته می‌شد، کشته شده است، اما دیگران می‌گفتند تا هنوز که ویدئویی از کشته شدن او نشر نشده، بنابراین شاید زنده باشد. ملک از من پرسید: "ویدیوی آن پیرمرد را که داعش بر روی بمب‌ نشانده بود، دیدی؟ او برادرم بود، مرد کار و رزم بود".

در این دیدار مردی با ریش بلند گفت که او در زندان داعش بوده و بسیار شکنجه شده است. او گفت که به همراه بیشتر از ٣٠ نفر دیگر در یک اتاق نگهداری می‌شده و سهم غذای روزانه همه آنها تنها هشت قرص نان بوده است.

                                        خانواده‌های بسیاری ناگزیر به ترک خانه‌های خود در مناطق تحت کنترل نیروهای داعش شده‌اند

دو نفر از جوانان رفتند و برای ما نان گرم آوردند ولی مگر از گلوی ما پایین می‌رفت؟ دیدن آن جماعت بی‌بضاعت سخت بود. قصه غصه پایان یافت و همه خندیدند. گفتند نان پیدا می‌شود، اما ای کاش خانه می‌داشتیم چون بسیار سخت است که صاحب‌خانه بیاید و بگویید که خانه را خالی کنید.

با آنها خداحافظی کردیم و به طرف شینوار راهی شدیم تا بیبینم که در آنجا وضعیت از چه قرار است. یکی از ساکنان بتی کوت که در راه همراهمان بود می‌گفت که از طالبان به تنگ آمده بوده و به گروه داعش پیوسته است.

او می‌گفت داعش دوای خوبی برای از بین بردن طالبان است.

از او پرسیدم اینکه در آنجا گروه موسوم به دولت اسلامی از مردم خواسته تا اگر زن بیوه‌ای در خانه دارند، پرچمی بر بام خانه خود نصب کنند و اینکه زن‌ها نمی‌توانند از خانه بیرون بروند، راست است؟ گفت: "بله، اگر شریعت اسلامی می‌خواهیم باید همین طور باشد، اما بسیاری از این حرف‌ها شایعه است ولی ممانعت از گشت‎‌وگذار زنان بدون حجاب واقعیت دارد."

به منطقه اچین رسیدیم. کرت جواری (زمین ذرت) به نظر وحشتناک می‌آمد. قبلا از همین کرت‌های جواری جنگجویان دست به حملات چریکی علیه سربازان دولتی و خارجی زده بودند. تا همین سال گذشته، نیروهای آمریکایی کشت جواری را در این منطقه ممنوع کرده بودند.

به هر طرف که می‌رفتیم کسی همراه ما حرف نمی‌زد. جنگجویان گروه موسوم به دولت اسلامی برای اینکه به ما اجازه ورود به مناطق تحت کنترل خود را بدهند، شرط گذاشتند که دوربین و دیگر وسایل خبرنگاری را با خود نبریم.

این شرط سبب شد که ما هم از خیر رفتن به آنجا بگذریم و به جلال آباد برگردیم.

شهر جلال آباد یکی از شهر‌های مهم ترانزیتی و تجارتی افغانستان است. در سال جاری یک حمله انتحاری نیرومند در مقابل در ورودی یک بانک ده‌ها تن کشته به جا گذاشت.

این اولین حمله بزرگی بود که گروه داعش مسئولیت آن را به دوش گرفت. ما هنگام غروب از مقابل این بانک که حالا بسته است، گذشتیم.

جلال آباد آرام در تاریکی شب فرومی‌رفت، انگار سایه آنچه در شینوار می‌گذرد بر این شهر هم افتاده باشد. مردم با شتاب سعی داشتند که خود را قبل از تاریک شدن کامل هوا به خانه‌هایشان برسانند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما