پاکستان و افغانستان بعد از کندز

 نوشته: افراسیاب ختک برگردان: یحیا سرپلی

بعد از دخالت بسیار عمیق دولت پاکستان در «جهاد» افغانستان در دهه ۱۹۸۰ (که متعاقبا بزرگ‌ترین عملیات پنهانی ضد کمونیست ایالات متحده شناخته شد) و بعد از آن که این کشور مرکزی برای پروژه «جهادی‌ها»ی بین‌المللی شد که هر نهاد «جهادی» مشهور از سراسر جهان را به خاک خود جلب کرد، بسیاری از افراد فکر می‌کردند که غیرممکن است که پاکستان به زودی از این کابوس خارج شود. مشکل فقط محدود به استفاده از ابزارهای شبه‌نظامی‌ به‌حیث «سرمایه‌ها و وسایل» سیاست خارجی در کشورهایی مانند افغانستان و هند نبود. جدایی‌طلبان اویغور سین‌کیانگ چین که ابتدا از افغانستانِ دوران طالبان عملیات می‌کردند بعد از ۱۱ سپتامبر به پاکستان نقل مکان کردند و از پاکستان بر ضد چین، بهترین دوست پاکستان عمل کردند. ایران با مشکل مشابهی از خاکش با حملات جندالله و برخی گروه‌های کم‌تر شناخته شده در نواحی مرزی‌اش مواجه بوده است. در دهه ۱۹۹۰ کدام حمله تروریستی در جای جهان صورت نمی‌گرفت که رد پاکستان در آن گرفته نمی‌شد. این مساله واضحا به تصویر بین‌المللی این کشور آسیب رساند و منتج به انزوای زیاد آن گردید.

بعد از ۱۱ سپتامبر تمام چشم‌ها به سمت پاکستان به‌حیث حامی ‌طالبان افغان دوخته شد که به اسامه بن‌لادن پناه داده بود. حکومت جنرال مشرف اقدام‌هایی را بر ضد دسته‌های هراس‌افگن انجام داد ولی معلوم شد که این حملات اتفاقی و بدون یک استراتژی طولانی مدت بوده‌اند. به‌ویژه چرخش ۱۸۰ درجه‌ای مشرف به افغانستان، ثابت شد که یک چرخش دوگانه بوده در حالی که طالبان از افغانستان خارج شدند، اجازه یافتند تا در پاکستان دوباره متشکل شوند و جنگ دیگری را از خاک پاکستان علیه افغانستان راه‌اندازی کنند. هدف عملیات نظامی ‌در نواحی قبایلی بیشتر محدود کردن طالبان بود تا از بین بردن کامل آن‌ها. القاعده مجبور بود تا به حیث «آموزشیار، کمک‌کننده مالی و حامی» طالبان در دسترس باشد. این بود دلیل حضور اسامه بن‌لادن در ابوت آباد. بقیه حرف مفت است.
بعد از آغاز عملیات به تاخیر افتاده ضرب عضب بر ضد لانه‌های تروریستان در جون ۲۰۱۴ و تایید پلان اقدام ملی در دسامبر ۲۰۱۴ به نظر رسید که سرانجام پاکستان تصمیم گرفته است تا داخل یک تغییر پارادایم در جنگش بر ضد هراس‌افگنی شود. تمام احزاب سیاسی و نهادهای دولتی علنا اعلام کردند که این جنگ ماست و تفاوتی نباید بین طالبان خوب و طالبان بد در جنگ با آن‌ها باشد. در پایان سال ۲۰۱۴ کاملا معلوم بود که سیاست افغانستانِ پاکستان که آشکارا و رسما از سوی ارتش آن کشور اداره می‌شد اکنون در حال تغییر به نفع ایجاد یک رابطه دوستانه و صلح‌آمیز با افغانستان است. گذشته از آن، این جنگ در ارتباط با حضور نیروهای خارجی در افغانستان بود و اکنون که آن‌ها در حال ترک آن کشور بودند، توجیهی برای جنگ نبود. عملیات نظامی‌ در وزیرستان پایگاه‌ها و مراکز آموزشی طالبان افغان را هدف قرار قرارداد ولی رهبری آن‌ها در برخی نواحی جابه‌جا شدند و در پاکستان محکم باقی ماندند.
اگرچه افغانستان با زمستان سخت نبرد در سال ۲۰۱۴ مواجه شد، این کشور می‌دانست که این موقت است و این‌که پاکستان صلح را بین طالبان و حکومت افغانستان در بهار سال ۲۰۱۵ وساطت خواهد کرد. افزون بر آن طرح یک جنگ هماهنگ با هراس‌افگنی توسط ارتش‌های افغانستان و پاکستان در هر دو سمت خط دیورند برای شکست هراس‌افگنان مورد بحث قرار گرفت. نه تنها این وعده‌ها جامه عمل نپوشیدند بلکه افغانستان شاهد عملیات تابستانی طالبان مستقر در پاکستان که شدیدترین علمیات طی دهه‌ها بود، می‌باشد.
و بعد سقوط کندز توسط جنگجویان طالب. هیچ محکومیت رسمی ‌برای مرگ غیرنظامیان و ویرانی‌های انجام شده در کندز تقریبا طی ۲۴ ساعت از سوی مقام‌های پاکستانی صورت نگرفت. این یعنی که با تروریسم در پاکستان باید جنگ شود ولی اگر حمله در افغانستان است، پاکستان «بی‌طرف» باشد. طالبان در پاکستان عوامل سازمان استخبارات هند هستند ولی در افغانستان «جنگجویان رهایی‌بخش». این معیار دوگانه ادامه داشته است. شیوه‌ای که بیشتر رسانه‌های پاکستان و حلقه‌های سیاسی طرفدار طالبان شروع به نگریستن از روی انتقام به گزارش‌های کندز در شام روز اول کردند، نشان می‌دهد که تقریبا هیچ تغییری در سیاست پاکستان نسبت به افغانستان نیامده است. طالبان افغان سال‌ها می‌شد که قول داده بودند وقتی به کشورشان برگردند از القاعده و دیگر جنگجویان خارجی جدا می‌شوند. ولی آن‌ها انبوهی از چچن‌ها، ازبک‌ها، عرب‌ها، ایغورها و شمار قابل توجهی از جنگجویان پاکستانی را برای تهاجم اخیر با خود به افغانستان آوردند.
دولت پاکستان چگونه به این خلف وعده از سوی طالبان واکنش نشان داده است؟ مثل همیشه پاکستان بر آن چشم بسته است. اما پاکستان چگونه می‌تواند به این جابجایی سندیکای تروریستم فرامرزی به افغانستان یک بار دیگر بی‌تفاوت باشد. جدای از بردهم زدن صلح در افغانستان، حضور این گروه چندملیتی از هراس‌افگنان، کشورهای آسیای میانه را نیز تهدید می‌کند. آیا این شیوه‌ای است که ما می‌خواهیم یک راه ورود به آسیای میانه داشته باشیم؟ وآخر این که ما باید نگران صف‌آرایی‌های طالبان در بدخشان باشیم. آن‌ها تلاش می‌کنند تا بخش‌هایی از ولایت شمالی افغانستان را بگیرند که با احیه ناآرام سین‌کیانگ هم‌مرز است. چگونه دوست بزرگ ما به همسایگی یک گروه شبه‌نظامی ‌که سابقه ارتباطات با جدایی‌طلبانی موسوم به جنبش اسلامی ‌ترکستان دارد، واکنش نشان خواهد داد؟ ورود یک چنین عناصری به دهلیز واخان، تهدیدهای امنیتی را برای کریدور اقتصادی چین و پاکستان اعمال می‌کند.
حمایت ضمنی پاکستان از طالبان افغان نه تنها پلان اقدام ملی در پاکستان را دفن کرده است که هم‌چنین حکومت وحدت ملی را در افغانستان در کل و رییس‌جمهور اشرف‌غنی را به‌ویژه در یک موقعیت بد قرار داده است. تنها راه برای خروج از این وضعیت پس از وقایع کندز، بازاندیشی اساسی سیاست افغانی پاکستان و اختیار تصامیم جسورانه است. بعد از یک چنین «پیروزی‌های» نظامی‌ طالبان افغان در کشور خودشان، پاکستان دیگر نمی‌تواند که حضور بیشتر آن‌ها را در پاکستان اجازه دهد. چگونه ما می‌توانیم که وجود شورای طالبان افغان را (که ادعا می‌شود حکومت‌های موازی هستند) در پاکستان اجازه دهیم؟ آن‌ها باید به کشورخودشان برگردند. این مساله می‌تواند که موقف پاکستان را به‌حیث یک تسهیل‌کننده بی‌طرف در دیالوگ داخلی افغانستان که نباید گروگان هوس‌های هیچ طرفی باشد و یک زمان بندی شفاف داشته باشد، تجدید کند. پاکستان می‌تواند که تقاضاهای مشابهی از افغانستان در ارتباط با لانه‌های تحریک طالبان پاکستان در آن کشور داشته باشد. اگر ما نمی‌خواهیم که علیه طالبان اقدام کنیم، افغان‌ها در ادعای‌شان حق به جانب‌اند که پاکستان هنوز سیاست عمق استراتژیک را در قبال افغانستان تعقیب می‌کند و هدف غایی‌اش ایجاد یک دولت دست‌نشانده در کابل است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما