عملیاتی که گفته شده مصداق بارز جنایت جنگی است؛ اما کشتار میرزا اولنگ، تنها حادثه و جنایت تروریستی در افغانستان نیست. طی سه ماه گذشته حداقل وقوع 20 انفجار تروریستی کوچک و بزرگ در شهرهای مختلف افغانستان ثبت شده و شرایط فعلی نیز نشانی از پایان این تنشها و بیثباتیها ندارد. در این وضعیت یک سوال همیشگی و بسیار کلی همچنان باقی است: چرا افغانستان ناامن است؟
جغرافیای قومی ناامنی:
آن چه که این روزها در ارتباط با دلایل ناامنی در افغانستان بیشتر به نظر میرسد، توجه به این نکته است که بیشترین ناامنیها و بیثباتیهای امنیتی در حال حاضر مربوط به شمال این کشور است. در واقع افزایش این ناامنی ها در شمال افغانستان مرتبط با گسترش حوزه عملیات گروه های مسلح مخالف دولت این کشور از شرق و جنوب به طرف شمال است و این موضوع نیز متاثر از ساختار قومی قویتر و دست نخوردهتر در این مناطق است.
ساختار قومی را حتی در ساختار سیاسی و در توزیع قدرت افغانستان هم میتوان دید و تقسیم مناصب و پستهای دولتی در دولت اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور، که بیشتر دارای پایگاه قومی مربوط به جنوب افغانستان است و عبدالله عبدالله به عنوان رئیس اجرایی حکومت که بیشتر مربوط با پایگاه قومی شمال افغانستان است، گویای تاثیر جریان جغرافیای قومی در ساختار قدرت افغانستان است. لذا در همین ساختار قومی قدرت و مشکلاتی که بین سران حکومت به ویژه رئیس جمهور و رئیس اجرایی و طرفداران آنها وجود دارد، گروه های مسلح مخالف دولت هم فرصت را غنیمت شمرده و عملیات خود را گسترش داده اند. بنابراین بخشی از افزایش ناامنیها در شمال افغانستان مرتبط با اختلافات موجود میان سران دولت به عنوان نمایندگان مناطق شمالی و جنوبی افغانستان است.
از طرف دیگر شمال افغانستان به دلیل نزدیکی به مناطق آسیای مرکزی، منطقه مستعدتری برای دسترسی گروههای تروریستی مانند داعش است، تا از طریق شمال این کشور تحرکات خود را در آسیای مرکزی دنبال کنند. براین اساس تحرکات داعش در کنار طالبان در شمال افغانستان باعث شده، تا این مناطق در مقایسه با دیگر مناطق افغانستان شاهد ناامنی بیشتر باشد.
دولت ضعیف:
در افغانستان با گذشت نزدیک به 16 سال از سقوط طالبان، همچنان دولت به معنای واقعی نهادی دارای قدرت تام و قلمرو تثبیت شده نفوذ نتوانسته تکمیل شود. در افغانستان وجود شکافهای قومی عمیق از یک طرف به عنوان عامل داخلی و از سوی دیگر دخالت خارجی باعث شده، تا دولت در کابل نتواند آن چنان که لازم است قدرت را بدست آورد. اگرچه دولت کرزی به نسبت دولت فعلی تا حدودی توانست خود را از تاثیرات عوامل قومی تضعیف کننده دور نگه دارد، اما عوامل خارجی موجود مهمترین دلایل جلوگیری از قدرت یابی دولت کرزی بود.
حال در دوره جاری و دولت اشرف، علاوه بر عوامل خارجی به عنوان میراث تضعیف کننده دولت که از دورههای پیشین وجود داشته، عوامل قومی و شکافهای قدرتمند قبیلهای و محلی نیز بیش از گذشته به تضعیف دولت کابل منجر گردیده است. اختلافات و جنجالها در انتخابات ریاست جمهوری اخیر میان دو نامزد انتخاباتی شامل اشرف غنی و عبدالله عبدالله نشان داد، تا چه میزان بیثباتیهای قومی در حال تشدید است. حتی تداوم این اختلافات در دولت فعلی نشان داده قرار نیست درگیریهای قومی حداقل در سطح قدرت رسمی به حاشیه رانده شود.
عوامل و قدرتهای خارجی نیز چندان بی علاقه به تداوم دولت ضعیف در افغانستان نمیباشند. پاکستان با هدف جلوگیری از گسترش نفوذ هند و ایالات متحده با هدف تداوم حضور نظامی خود در افغانستان مهمترین بازیگران مداخلهگر خارجی در افغانستان به شمار میروند، که دولت ضعیف کابل را به دولت باثبات ترجیح میدهند.
براین اساس وجود دولت ضعیف در کابل به تشدید ناامنی و عدم توانایی دولت مرکزی برای ایجاد ثبات در افغانستان منجر شده است. دست به دست شدن مناطق عمدهای از این کشور توسط نیروهای ارتش و شورشیان طالبان نشان میدهد، دولت حتی توانایی مقابله با شبه نظامیان داخلی را به تنهایی ندارد. فاجعه اخیر در روستای میرزا اولنگ نیز در نتیجه شکست و عقب نشینی نیروهای دولتی به وقوع پیوست و حتی ساکنان محلی پس از حادثه از فرستاده نشدن نیروهای کمکی خبر میدادند. موضوعی که ضعف دولت را به میزان بیشتری مشخص میکند.
مداخله جویی خارجی:
در بررسی ریشههای بیرونی ناامنی افغانستان، میتوان به نگاههای راهبردی کشورهای همسایه، قدرتهای منطقه و رویکرد جهانی به تروریسم پرداخت. پاکستان، افغانستان را یک قلمرو مهم برای بازیهای استراتژیک خویش تعریف کرده است، بهویژه اینکه با ناامنی افغانستان مبلغ هنگفتی را برای مبارزه با تروریسم از سوی جامعه جهانی دریافت میکند.
از طرف دیگر برخی دیگر از بازیگران خارجی مانند هند، میدان افغانستان را زمین مناسب رقابت جویی و مقابله با پاکستان میبینند و از هر تلاشی برای دامن زدن به این رقابتها استفاده میکنند. مسئله دیگر در تداوم ناامنیها در افغانستان، تغییر راهبرد جهانی برای مبارزه با تررویسم در افغانستان است. با شکلگیری و گسترش گروه تروریستی داعش در منطقه، برخی بازیگران خارجی نسبت به شناخت شورشیان طالبان به عنوان یک گروه سیاسی در افغانستان با هدف مقابله با داعش روی آوردهاند.
شرکت نمایندگان طالبان در برخی نشستهای منطقهای خود گویای آن است، که مبارزه با طالبان به مانند گذشته چندان جدی گرفته نمیشود. در شرایطی که طالبان گفتگوهای صلح با دولت مرکزی افغانستان را کنار گذاشتهاند، پیگیری برخی مذاکرات بازیگران خارجی با این گروه جز به معنای تقویت این شورشیان در افغانستان نیست. موضوعی که به تبع ناامنیها را در افغانستان گسترش خواهد داد. علاوه براین انتشار برخی اخبار مبنی بر ائتلاف احتمالی داعش و طالبان در حملات میرزا اولنگ نشان داد طالبان به همان میزان برای ثبات و امنیت افغانستان تهدید آفرین است که داعش خواهد بود.
منبع:iuvm