رضا اوتیسم دارد اما به دلیل بی توجهی سازمان بهزیستی و نبود امکانات روزهای سختی را با خانواده دارد. هرچند انجمن اوتیسم تلاش های زیادی برای بیماران انجام می دهد اما حال رضا از همه بدتر است.
هنوز چند دقیقه ای وارد خانه نشده بودم که خواهر و مادر خانواده گفتند: ببخشید آقای کسایی زاده لطفا کمی صبر کنید تا مراسم چای «رضا» تمام شود. آرام لای در را باز کردم و دیدم رضا یک کتری و قوری آب جوش و چای را مقابل خود گذاشته و با چند لگن پلاستیکی و لیوان در حال بازی با چای است. گاهی می نوشد و گاهی آن را درون لگن هوق می زند.
گفتم: یعنی چی؟ گفتند: این کار هر روز رضا است و این مراسم چای حداقل یک تا 2 ساعتی طول می کشد و بعدا ما می توانیم وارد اتاق شویم.
کرج- محمد شهر- خیابان لاله در یک کوچه بن بست خانواده آقای شریفی زندگی می کنند. خانواده ای 6 نفره که حالا 5 نفر هستند. یکی از دخترهای خانواده وقتی می بیند پس از قبولی دانشگاه هزینه ادامه تحصیل ندارد دق می کند ...! اما داستان ما در مورد «رضا» ی خانواده است. پسرک 22 ساله ای که به دلیل بیماری شدید اوتیسم رنج می برد.
در اسناد و مدارک موجود حمایت سازمان بهزیستی از رضا را ندیدم و شنیدم که برخورد خوبی هم با این خانواده نداشتند. فقط چند هزارتومان و چند بسته غذایی از سوی انجمن اوتیسم کمک حال خانواده بوده است.
در حال گفتگو بودیم که مراسم چای به پایان رسید و داخل اتاق شدم. رضا با عجله به دستشویی رفت و دوباره برگشت ... باز به دستشویی رفت و دوباره به اتاق برگشت و این کار را 5 بار ادامه داد. فاطمه خواهر بزرگ رضا که بعد از کارافتادگی پدر سرپرستی خانواده را برعهده دارد می گوید: بیماری اوتیسم فرد را دچار حساسیت و وسواس می کند. رضا روی هر چیز وسواس دارد.
ناگهان رضا با صدای بلند کلماتی را زیر لب گفت و فاطمه رو به من خواهش کرد تا بلند شوم و در چارچوب در قراربگیرم. همان جایی که اول وارد شده بودم و رضا دوباره به دستشویی رفت. رضا اشاره کرد برگردم و بنشینم و این کار چند باری ادامه دادم. پس از نیم ساعت اوضاع کمی بهتر شد و فاطمه گفت: معمولا صبح ها همینطوری است و آرام می شود.
فاطمه داشت لباس های رضا را نشانم می داد که علاقه زیادی به رنگ سبز دارد که یکی از لباس ها داخل کیسه لباس های دیگر شد و رضا دوباره بهم ریخت و اعتراض کرد. خواهرش می گفت: خیلی دوست دارد با او بیرون برویم. گردش کنیم. به خصوص رفتن به امامزاده اما یک بار شیشه های امامزاده را شکست و دیگر نرفتیم تا اینکه متولی خودش گفت رضا کجاست؟ بگوئید بیاید اما مراقبش باشید.
حالا من گوشه اتاق نشستم و رضا هم کمی آرام تر شده و فاطمه برای نشان دادن توانایی های رضا دفترنقاشی برادر را می آورد. سوال کردم: مگر رضا سواد ندارد؟ گفت: نه! گفتم: بیماران اوتیسمی را می شناسم که تحصیلات خوبی دارند ...گفت: آنها یا پول دارند، یا حمایت شده اند و یا خانه شان به انجمن نزدیک بوده اما برای ما امکان پذیر نبود.
فاطمه از داخل اتاق یک لیست برای من آورد که روی آن نوشته شده بود: صبحانه شامل مغز گردو، بادام، فندوق، پسته همراه با انجیر و موز و سبوس برنج برای ناهار هم گوشت بوقلمون یا ماهی و بره همراه با سالاد هویج و کرفس و جوانه گندم و شام هم ... فاطمه گفت: یک روز یکی از کارشناسان انجمن اوتیسم این لیست را برای من نوشت بعلاوه دستور خرید اسباب بازی های متنوع برای رضا ...وقتی خواندم فقط خندیدم و بعد به خانه آمدم.
به فاطمه نگاه کردم سکوت کرد چون وضعیت آنها به نحوی نبود بتوانند معاش خودشان را تامین کنند. مادر و خواهر و خودش تنها با وجین کردن زمین های کشاورزی در کرج امورات می گذرانند و حالا صاحب خانه هم آنها را جواب کرده است.
رضا در حال نقاشی بود. نقاشی های ابتدایی که حتی یک کودک 3 ساله هم می تواند از عهده آن بر آید. آموزش ناقص، بی توجهی و دوری از حمایت های بهزیستی موجب شده بود تا حال رضا خوب نباشد. البته نام بهزیستی کرج خوشنام نیست چراکه چند سال قبل بود که خبر شکنجه کودکان ناشنوا در یک مرکز نگهداری در کرج رسانه ای شد.
مادر رضا به دیوار تکیه زده و گفتگوی ما را گوش می کرد. فاطمه می گفت: یک بار با هماهنگی خیریه رضا را به کنسرت رضا یزدانی بردیم و تمام برنامه فقط گوش می کرد و لذت می برد. علاقه زیادی به موسیقی و رقص نور دارد. خندوانه را هم خیلی دوست دارد اما تلویزیون نداریم ... نه پولی داریم و نه فردی که برای رضا اینقدر وقت بگذارد. یعنی اگر این حمایت ها بود رضا وضع خیلی خوبی داشت. مثلا میوه خیلی دوست دارد اما ... لباس هایش را با دندان پاره می کند و من ... حمام رفتنش سخت است و کسی...
فاطمه از اقدامات انجمن اوتیسم خوب گفت اما مسیرش آنقدر دور است که نمی تواند هر روز او را به انجمن ببرد.
پدر در حیاط نشسته بود و روزنامه می خواند. سکوت تلخی داشت ...
خداحافظی کردم ... و فاطمه و رضا تا سرکوچه من را همراهی کردند...
سید هادی کسایی زاده- جامعه خبر