یک عروس صبح عروسی خود دید که برادر شوهرش (ایورش) آمد و بسیار نزدیک در پهلویش نشست. عروس برش گفت که او بچه یک کم دور بیشی که بد هست

 ایورش گفت که چرا بد باشه پدرم گفت که بعد از برادرت نوبت توهست

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما