برای من، اسماعیل اکبر نمادی از یک روشنفکر راستین است. من این تعبیر «روشنفکر راستین» را با تعمد انتخاب کردهام. منظورم روشنفکری است که به وظیفه و رسالت اصلی روشنفکران در جامعه آگاه است و به آن عمل میکند.
حقیقت این است که روشنفکری در جامعۀ ما غالباً یک تعریف دیگر دارد. در تلقی بیشتر افراد جامعه و حتا نخبگان ما، روشنفکر کسی است جدا از جامعه. کسی است که ادعای مردمیبودن دارد، ولی این ادعایش فقط در شعارهایی که برای مردم میدهد ـ و گاهی دور از خواستها و نیازهای مردم است ـ خلاصه میشود و در رفتارهایی از جنس کافهنشینی و حضور در محافل و مجامع نخبگان و یا سکانداری در مطبوعات، به ویژه دنیای مجازی، و برای مردم حکم صادرکردن و تعیین تکلیف کردن و با باورها و اعتقادات آنان سر ناسازگاری داشتن.
روشنفکران ما غالباً از مردم فاصله دارند، از مردم بیخبرند و در عین حال تمایلات خود را بهعنوان خواست و نیاز مردم مطرح میکنند. ادعای رهبری فکری جامعه را دارند، ولی فاصلهشان با مردم آنقدر زیاد است که مردم آنها را نمیبینند تا به دنبالشان حرکت کنند. و باز اگر حرکت کنند چه میشود؟ مسیری که آنها پیشنهاد میکنند، گاهی خلاف جهتی است که مردم میپیمایند و یا باید بپیمایند.
گروهی از روشنفکران ما رفتاری و گفتاری ضد دینی دارند، آن هم در جامعهای دینمدار که هنوز در فهم سنتی از دین گرفتار است. گروهی با آداب و رسوم و سنن مردم کشور درمیافتند، در حالی که در زندگی خودشان هم نمیتوانند این آداب و سنن را به کنار نهند.
منبع:جامعه باز