حمله مرگبار ماه گذشته القاعده به یک شهر ییلاقی در ساحل عاج، به جهان یادآوری کرد که این شبکه تروریستی که زمانی اسامه بنلادن رهبر آن بود، هنوز در قید حیات است.ولی در سال های اخیر گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) که توجه جهان و پیکارجویان را به خود جلب کرده و از کمک های مادی برخوردار شده ، شبکه القاعده را تحت الشعاع خود قرار داده است. سوالی که مطرح می شود این است: گروهی که سبب شد آمریکا در سال ۲۰۰۱ میلادی "جنگ علیه تروریسم" را اعلام کند به چه دلیل اهمیت خود را از دست داده؟
چهار تحلیلگر در این باره با بخش جهانی بی بی سی صحبت کرده اند.
رحیم الله یوسف زی، سردبیر یک روزنامه انگلیسی زبان در پیشاور: ظهور و سقوط
"اسامه بنلادن به دلیل تحصیلات، سفرها و دسترسیاش به آموزش مدرن، از جهان و سیاست باخبر بود و به همین دلیل از نظر شبکه القاعده یک رهبر فوق العاده پرجاذبه بشمار می رفت."
"قبل از او، سایر رهبران القاعده به طور جداگانه می جنگیدند ولی او همه را متحد و در یک جا جمع کرد و پس از آن سعی کرد علیه آمریکا و جهان غرب یک ائتلاف تشکیل دهد."
"القاعده می گفت که این شبکه اولین جهاد واقعی پس از ده ها سال است و به همین دلیل بود که مردم به (اردوگاه های تعلیماتی بن لادن در افغانستان) روی آوردند."
"آنها فکر می کردند این بهترین فرصت برای جنگ جهادی و تعلیم دیدن برای استفاده از جنگ افزارهای مدرن است. هزاران نفر در این اردوگاه ها آموزش دیدند که بعدا به صورت مشعل داران جهاد در سایر نقاط دنیا درآمدند.
"در اوت ۱۹۹۸، آمریکا به دلیل حمله به سفارتخانه هایش در تانزانیا و کنیا، به همان اردوگاهی که در ماه مه ۱۹۹۸ در آنجا با بن لادن ملاقات کرده بودم حمله کرد. از این رو می توان گفت که آمریکایی ها از همان موقع برای کشتن یا دستگیر کردن رهبر القاعده تلاش می کردند.
"پس از حملات ۱۱ سپتامبر، از آنجا که طالبان به اسامه بن لادن پناه داده بودند، نیروهای آمریکایی با این هدف که شبکه القاعده را نابود کرده و طالبان را از مسند قدرت پایین بیاورند، افغانستان را اشغال کردند. پیکارجویان طالبان چون قدرت برابری با نیروی هوایی آمریکا را نداشتند، ظرف چند هفته شکست خوردند ولی متحمل تلفات زیادی نشدند. آنها صرفا عقب نشینی کردند و به روستاها رفتند.
"هنگامی که آمریکایی ها افغانستان را اشغال کردند، نیروهای القاعده تصمیم گرفتند به تورا بورا، واقع در مرز مشترک با پاکستان بروند. در دسامبر ۲۰۰۱ نیروهای آمریکایی به محل اختفای بن لادن پی بردند و منطقه را به شدت بمباران کردند. شنیدم که از زمان جنگ جهانی دوم این شدیدترین بمباران یک هدف واحد بود.
"بن لادن با کمک افغان های محلی موفق به فرار شد و به پاکستان رفت. آمریکایی ها پس از حمله به تورا بورا، به پاکستان فشار وارد می کردند که برای استقرار نیرو، مرز خود را ببندد. پاکستان عملا با آمریکا همکاری کرد و برای اولین بار نیروهایش را به مناطق مرزی فرستاد.
"از آنجا که پیکارجویان در آنموقع همه جا بودند، متعاقبا پاکستان عملیات نظامی اش را گسترش داد. یکی از بزرگترین موفقیت ها این بود که پیکارجویان پایگاههای خود را از دست دادند. آنان که مناطق زیادی از جمله سوآت، باجور، مامون، وزیرستان شمالی و وزیرستان جنوبی را کنترل می کردند، تقریبا تمام این نواحی را از دست دادند.
"ولی به نظر من مرگ اسامه بن لادن بزرگترین ضربتی بود که به القاعده وارد شد چون او بنیانگذار القاعده، تامین کننده هزینه های این شبکه و الهام بخش نفراتش بود. القاعده هرگز این فقدان را جبران نکرد چون ایمن الظواهری رهبر جدید این شبکه در حد اسامه بن لادن مهم نبود و موقعیت و قدرت او را نداشت."
پرفسور فواز جرجس، استاد مدرسه علوم اقتصادی در دانشگاه لندن و نویسنده مقالات متعدد در باره گروه های جهادی: انشعاب
"القاعده همیشه جنبشی بوده که سلسه مراتب در آن رعایت می شده. تصمیمات از بالا گرفته می شد و همه آن را قبول می کردند. ولی پس از حمله به رهبری آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، نیروهای القاعده متفرق شدند، در این شبکه شکاف افتاد و تمرکز خود را از دست داد. عوامل مختلف این شبکه پخش شدند و به نقاط دور و نزدیک، به پاکستان، افغانستان، یمن، ایران و شمال عراق رفتند.
"در عراق، ابو مصعب الزرقاوی، نمی توانست شیعیان را تحمل کند و آنان را دشنه ای در قلب عراق و جهان اسلام می دانست. عراق به یک جنگ داخلی تمام عیار بین شیعیان و سنی ها کشیده شد و هزاران شیعه عراقی هدف بمبگذاری های انتحاری قرار گرفتند.
"بن لادن و ایمن الظواهری که دومین فرمانده القاعده بود، چندین بار سعی کردند ابومصعب الزرقاوی را مهار کنند. ما چندین نامه از بن لادن داریم که در آن الزرقاوی را ترغیب می کند که به خونریزی علیه شیعیان پایان دهد و توجه خود را بر دشمن دوردست تر یعنی آمریکایی ها متمرکز کند و "جنگ در عراق را نبازد"
"ولی الزرقاوی این درخواست ها را نادیده گرفت. وی کانون توجه زنان و مردان جوانی شد که می خواستند به القاعده ملحق شوند. از بسیاری جهات القاعده درعراق، مرکزیت شبکه القاعده را تحت الشعاع قرار داد. الزرقاوی به صورت یک مرد عمل درآمد که قادر بود دشمنانش را به قتل رسانده و از آنان انتقام بگیرد.
" بسیاری از سنی ها- البته خیلی دیر- متوجه شدند که الزرقاوی دوست آنان نیست بلکه دشمن آنهاست چون برنامه خودش را دارد. در حقیقت آمریکایی ها القاعده را در عراق شکست ندادند بلکه این سنی ها بودند که علیه او شورش کردند. بسیاری از پیکارجویان مخفی یا کشته شدند.
"ولی هسته اصلی القاعده در عراق، باقی ماند و برای پیداکردن فرصت مناسب جهت حمله منتظر ماند. این فرصت در سال ۲۰۱۰ پیش آمد.
" سال ۲۰۱۰ به خاطر ابوبکر البغدادی، دوره حساسی بود. او به بازسازی ساختار نظامی و عملیاتی القاعده در عراق پرداخت و صدها افسر بامهارت ارتش سابق عراق و پلیس صدام حسین را به کار گماشت که بعدا به دولت اسلامی در عراق، تبدیل شد.
"هنگامی که دولت اسلامی، در سال ۲۰۱۴ موصل را تصرف و اعلام خلافت کرد، ضربه شکننده ای به مرکزیت القاعده وارد شد. از بسیاری جهات تصرف موصل توسط گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) در حقیقت به عهده گرفتن مسئولیت جنبش جهادی و نیز تلاشی برای رهبری این جنبش بود. تمام توجهات به داعش جلب شد."
چارلز لیستر، عضو انستیتوی خاورمیانه، یک اندیشکده آمریکایی است و در دو سال گذشته ملاقات های مکرری با رهبران بیش از ۱۰۰ گروه مخالف مسلح سوری داشته:
"القاعده یک بازی استراتژیک طولانی را شروع کرده که در آن توجه خود را به ائتلاف و گفتگو با جوامع محلی متمرکز ساخته تا بتواند یک پایگاه پایدار برای اجرای اهداف فراملیتی خود داشته باشد.
"این برنامه جدید حاصل ارزیابی مجدد استراتژی روابط عمومی القاعده بود.
"الظواهری در دستورالعمل هایش برای جهاد، بی نهایت علاقمند بود این پیام را بفرستد که به جای کشتن غیرنظامیان باید همان جنگی را بکنیم که خود غیرنظامیان می خواهند یعنی حمله به اهداف نظامی و امنیتی نه بازارهای عمومی و مساجد، کاری که طرفداران القاعده در عراق قبلا انجام می دادند.
"در زمستان ۲۰۱۳/۲۰۱۲، جبهه النصرت، شاخه القاعده در سوریه، خود را نه تنها به عنوان یک جنبش مسلح، بلکه همچنین یک جنبش اجتماعی اعلام کرد.
"این جبهه اداره نانوایی ها را به عهده گرفت و صاحبانش را مجبور کرد پول کمتری از مشتریان بگیرند. جبهه النصرت در حمل و تحویل گاز، نان، آب و سایر مایحتاج روزمره به غیرنظامیان با قیمتی کمتر از گذشته، مستقیما شرکت داشت و در این دوره بود که ما عملا شروع حمایت از النصرت را می دیدیم.
"نامه های جالبی از ساختمانی در جمهوری مالی که قبلا در کنترل القاعده و نیز القاعده در مغرب اسلامی، بود به دست آمده. یکی از نامه ها متعلق به ابومصعب عبدالودود، رهبر این گروه است که در آن به پیکارجویانش دستور می دهد از اتخاذ تدابیر شدید علیه مردم دست بردارند.
"وی برای نفراتش جمهوری مالی را به طفل نوزادی تشبیه می کرد و می گفت: " توجه شما در حال حاضر باید دادن آموزش های اساسی و تبدیل آن به یک مسلمان واقعی باشد. فقط سال ها بعد می توانید نورم های سخت گیرانه تری را بر مردم تحمیل کنید زیرا در آن موقع مردم درک می کنند که چه انتظاراتی از آنان می رود.
"مدل این بازی طولانی با نتایجی که تا کنون موفقیت آمیز بوده، در یمن پیاده شده. جای تعجب نیست که مدتی است ما در این باره خبر تازه ای نمی شنویم چون در جنوب یمن تمایز بین کسی عضو القاعده است و کسی که یک پیکارجوست، تقریبا غیرممکن شده.
"این استراتژی جدید، القاعده را خطرناک تر میکند چون نشان می دهد که القاعده مایل است واقعگرا باشد و برای کسب حمایت عمومی که به تقویتش در دراز مدت منتهی می شود حاضر است از بعضی از انتظارات مذهبی اش از مردم، صرفنظر کند. این چیزی است که گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) حاضر به انجام آن نیست.
" ترس من از این است که در دراز مدت القاعده پایدارتر خواهد بود و خطر متوجه از جانب آنان مشابه همان خطری خواهد بود که در دوره بلافاصله پس از حملات ۱۱ سپتامبر، شاهد آن بودیم."
کاترین زیمرمان، پژوهشگر در انستیتوی اینترپراز آمریکایی، که یک اندیشکده محافظه کار در این کشور است: تهدید ماندگار
"القاعده از آنچه مردم فکر می کنند به مراتب قوی تر است. کمک کنندگان به القاعده- شیخ های بسیار محافظه کار به خصوص در منطقه خلیج فارس- در طول سال ها چندان عوض نشده اند؛ ولی وقتی به این که این شبکه چطور پول به دست می آورد و به عنوان یک سازمان، امور روزمره را اداره می کند نگاه کنیم می بینیم بیشتر از آن که به کمک های مالی وابسته باشد، به این که مناطق وسیعی را کنترل می کند و مستقیما از مردم مالیات می گیرد و یا از تجارت واردات و صادرات سود می برد، متکی است.
"بنا بر این تا زمانی که القاعده سرزمین هایی را در اختیار دارد، بسیار مشکل است که این شبکه را از لحاظ دسترسی به پول منزوی کرد و مانع از این شد که از عهده تامین هزینه های مالی اش برآید.
"سلسله مراتب، دیگر به یک منطقه جغرافیایی واحد محدود نمی شود بلکه در میان تمام گروه های وابسته پخش شده. خطر این این گروه ها از گروه مرکزی القاعده کمتر نیست. تمام آنها توانایی حمله کردن را دارند.
"مسلما الظواهری، جاذبه اسامه بن لادن را ندارد و این مهمترین انتقادی است که از او می شود. ولی می بینیم القاعده تشکیل یک دستگاه رهبری جدید از جمله رهبران القاعده در یمن و به خصوص سوریه را شروع کرده است.
"ابراهیم الاسیری، که در ساختن بمب مهارت دارد، یک پیکارجوی عربستان سعودی است که به یمن رفته. او که مغز مبتکری دارد، افراد زیادی را آموزش داده و سازنده بمب هایی است که در لباس زیر جاسازی می شوند و یا در ظاهر به کارتریج چاپگر شباهت دارند. همچنین او قادر به برنامه ریزی توطئه ها و ساختن بمب هایی است که آنقدر با مهارت طراحی شده اند که سرویس های اطلاعاتی موفق به شناسایی آن نمی شوند. با یک چنین خصوصیاتی، مطمئنا این خطر وجود دارد که او می تواند القاعده را قدرتمندتر کند.
"ما با این خطر مواجهیم که القاعده و تهدید متوجه از جانب این شبکه را دست کم بگیریم. ریسک واقعی این است که با داعش می جنگیم و حضور القاعده را نادیده می گیریم. داعش منطقه وسیعی را تصرف کرده ولی با توسل به زور مردم را کنترل می کند.
"اما القاعده مردم را کنترل نمی کند بلکه مردم از القاعده حمایت می کنند. همین واقعیت، مقابله با القاعده را بی نهایت مشکلتر می کند."