نگاهی تاریخی به قصه‌ی پرغصه‌ی اشغالِ فلسطین و خانه‌به‌دوشی و کشتار و تصفیه‌ی هفتاد ساله‌ی میلیون‌ها مسلمان فلسطینی.

سرزمینِ کهن و تاریخی فلسطین (که امروزه بخشی از آن را اسرائیل می‌نامند)، نوار باریکی است در حاشیه‌ی شرقی دریای مدیترانه و شمال دریای سرخ که نقطه‌ی تلاقی و اتصالِ سه قارۀ آسیا، افریقا و اروپا به شمار می‌رود. تسلط و استیلا بر این سرزمین دقیقاً به معنای تسلط بر گذرگاه و شاهراه ارتباطیِ سه قارۀ کهن و بزرگ محسوب می‌شود. به دلیل همین موقعیتِ ممتازِ راهبردی و سوق الجیشی در امر ارتباطات، تجارت، سیاست، تبادل فرهنگی و تحولات نظامی میان سه قارۀ کهن، این سرزمین همواره مورد توجه سرداران، فاتحان و کشور‌گشایان قدیم و استعمارگران و جهانگشایان جدید قرار داشته، پیوسته محل نزاع و کشمکش میان اقوام، ملت‌ها، دولت‌ها، امپراتوری‌ها و استعمارچیان مختلف بوده است.

 

علاوه بر موقعیتِ منحصر به فرد جغرافیایی به عنوان گذرگاهی میان سه قاره، فلسطین از قدیم الایام، سرزمین ادیانِ الهی و پیامبرانِ توحیدی هم بوده است. همانگونه که «یونان» مهد فلسفه و فیلسوفان و «خراسان» مهد شعر و عرفان به شمار می‌رود، اراضی فلسطین نیز مهد ادیان آسمانی و پیامبرانِ الهی شمرده می‌شود. کلیّت ادیان توحیدی و ابراهیمی (به استثنای آیین اسلام) در این سرزمین ظهور و گسترش یافتند و ارض مقدس فلسطین، برای پیروانِ سه دین بزرگ ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) مورد احترام است. امروزه آثار تاریخی، اماکن مذهبی، عبادت‌گاه‌ها و زیارتگاه‌های مسلمانان، مسیحیان، کلیمیان و دروزیان در این سرزمین موقعیت دارد. پس فلسطین همانگونه که از نظر جغرافیایی، نقطه‌ی پیوند و اتصالِ سه قاره به شمار می‌رود، از نظر دینی و فرهنگی نیز نقطه‌ی تلاقی و اتصال سه آیین بزرگ ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) شمرده می‌شود.

صاحبان و ساکنانِ اصلی فلسطین:

هرچند امروزه یهودیانِ صهیونیست و تئوری‌سازان و جعل‌کارانِ دولت ساختگی و مصنوعی اسرائیل مدعی‌اند که سرزمین فلسطین از قدیم الایام، موطن و مأمن بنی‌اسرائیل (اعقاب و فرزندان یعقوب نبی) بوده است و تمام انبیای قوم یهود و بنی‌اسرائیل از این دیار ظهور کرده‌اند و سلیمان نبی نیز در بیت المقدس (یا اروشلیم به روایت یهودیان) تشکیل دولت و سلطنت داد و بر پایه‌ی همین ادعاها، سرزمین فلسطین را از منظر تاریخی متعلق به یهودیان می‌دانند؛ اما حقایق پرشمار تاریخی و دیرین‌شناسی نشان می‌دهد که یهودیان یا بنی‌اسرائیل هیچگاه نخستین یا قدیمی‌ترین ساکنان و صاحبان این سرزمین نبوده‌اند؛ بلکه چه پیش از ظهور و استقرار بنی‌اسرائیل در دیار فلسطین و چه بعد از آن، اقوام دیگری در این سرزمین می‌زیستند. واکاوی مفصل این سریال دنباله‌دار تاریخی و بررسی اسناد و شواهد دیرین‌شناسی در باب این موضوع، از ظرفیت این گفتار موجز خارج است. ما در اینجا تنها به یک اشاره بسنده می‌کنیم. «هنری کتان» حقوقدان و مورخ در این باره می‌گوید:

«یهودیان و صهیونیست‌ها، اولین ساکنین فلسطین نبودند، بلکه زمانی بسیار طولانی، قبل از این که آنها به فلسطین بیایند این سرزمین دارای سکنه بود و کشور فلسطین از سابقۀ تمدن ده هزار ساله برخوردار است. در 3500 سال پیش از میلاد،  اقوام سامی از قلب  حجاز به سوی مصر، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین کوچ نمودند و اقوامی چون اعراب کنعانی در فلسطین سکنی گزیدند و اولین ساکنین شناخته شده در فلسطین، کنعانی‌ها، مردمانی شهرنشین و دارای تمدنی پیشرفته بودند و حدود دو قرن قبل از میلاد، دولتی تحت عنوان «کنعانیه» را در آنجا تأسیس نمودند.

حدود هزار سال پیش از میلاد، اقوامی به نام فلسطینی که از دریای «اژه» آمده بودند، به این ناحیه راه یافته و جای کنعانیان را گرفتند. مدت‌ها پس از مهاجرت فلسطینی‌ها و کنعانیان به سرزمین فلسطین، قوم بنی‌اسرائیل، به همراه حضرت موسی در فلسطین سکونت کردند. بعدها حضرت داود و حضرت سلیمان، دولت‌هایی در این سرزمین به وجود آوردند».[1]

 از طلوع اسلام تا استیلای انگلیس بر فلسطین:

گزارش‌های معتبر تاریخی نشان می‌دهد که تا قرن سوم میلادی (تقریباً چهار سده پیش از ظهور اسلام و سه سده بعد از ظهور عیسی مسیح) اکثر ساکنان سرزمین فلسطین از آیین یهودیت پیروی می‌کردند و پس قرن یادشده، آیین مسیحیت در آن سامان رونق گرفت و اکثریت ساکنان آنجا را مسیحیان تشکیل می‌دادند. از قرن اول هجری تا پایان سدۀ دوازدهم هجری، اکثریت ساکنان فلسطین را مسلمانان تشکیل می‌دادند.

این سرزمین سوق الجیشی و پرآشوب، در عصر خلیفۀ دوم (عمر بن خطاب) جزء قلمرو خلافت اسلامی قرار گرفت. هر چند گروه‌هایی از ساکنان این سرزمین به آیینِ پیشین خود (یهودیت و مسیحیت) باقی ماندند؛ اما اکثریت ساکنان فلسطین، آیین اسلام را پذیرفتند. از آغاز قرن دوم هجری، اکثریت باشندگانِ آن دیار را اعرابِ مسلمانی تشکیل می‌دادند که به زبان عربی تکلّم می‌کردند و فرهنگ و سبک زندگی شان نیز فرهنگ و ثقافتِ اسلامی ـ عربی بود.

پس از گشوده شدن سرزمین فلسطین به دست سپاهیان اسلام، این سرزمین همواره یکی از بلاد اسلامی ـ عربی و جزئی از امت و خلافت بزرگ اسلامی به شمار می‌آمد و پس از خلفای راشدی، تحت ادارۀ خلافت‌های امویان، عباسیانِ بغداد، عباسیانِ مصر، فاطمیانِ شمال افریقا و ترکانِ عثمانی قرار گرفتند. حد فاصل سال‌های ۱۰۹۶ تا ۱۲۹۱ م. (نزدیک به دو قرن) این ناحیه کانون درگیری‌های مسلمانان و مسیحیان در جنگ‌های صلیبی بود. مسیحیان رومی در حقیقت به قصد تسخیر زادگاه حضرت مسیح (فلسطین) به خاور میانه لشکر کشیدند؛ اما در نهایت توسط جنگجویان مسلمان به رهبری صلاح الدین ایوبی، شکست خوردند و به دار و دیار خود بازگشتند. در سال 1517م. سلطان سليم عثمانی، فلسطين را ضمیمه‌ی امپراتوری ترک‌های عثمانی نمود و تا چهارصد سال بعد (شکست و فروپاشی امپراتوری ترک‌ها در جنگ جهانی اول) بر فلسطين حكومت ‌كردند.

پس از بروز ضعف و انحطاط در امپراتوری عثمانی، دولت‌های استعمارگر نوظهور اروپایی (به ویژه انگلیس) در سدد تجزیه‌ی عثمانی بر آمدند و از داعیه‌ی استقلال‌خواهی ایالات مختلف آن حمایت نمودند. از آن میان، دولت استعماری انگلیس، چشم طمع به خاور میانه (و از جمله فلسطین) دوخته بود که راه ارتباطی با بزرگ‌ترین و ثروتمندترین مستعمرۀ این کشور (شبه قارۀ هند) از طریق خاورمیانه و از کنار فلسطین می‌گذشت. در راستای همین نیات استعماری، در سال 1840 م. دولت انگلیس اقدام به تشکیل یک ادارۀ کنسولی در شهر بیت المقدس نمود که هدف از تأسیس آن حمایت از اقلیت یهودی در فلسطین بود. در پی این اقدامات، روند مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین، سیر صعودی گرفت و مقدمات اشغال فلسطین از همینجا کلید خورد.

پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و تصرف سوریه (که فلسطین هم از نظر اداری جزء آن شمرده می‌شد) سرزمین فلسطین در سال 1917م. رسماً از تسلط عثمانی خارج و تحت قیمومیت استعمار انگلیس قرار گرفت و سپس با انتشار بیانیه‌ی «بالفور» توسط وزیر خارجه‌ی انگلیس دایر بر موافقت لندن با تشکیل دولت یهود در قلمرو فلسطین، روندِ مهاجرت یهودیان و فرایند یهودی‌سازی آن کشور اسلامی و عربی شدّت بیشتر گرفت.

«لرد آرتور جیمز بالفور» وزیر امور خارجۀ انگلیس در دولت «دیوید جورج» اعلامیه‌ای خطاب به «بارون ادموند جیمز روچیلد» ثروتمند یهودی و سرپرست فدراسیون صهیونیسم در انگلیس صادر کرد. در بخشی از این اعلامیه‌ آمده بود: «دولت اعلی حضرت، تأسیس یک موطن ملّی برای مردم یهود در فلسطین را به دیدۀ مساعد می‌نگرد و بهترین تلاش‌های خود را برای تسهیل وصول به این هدف بکار می برد

ظهور جنبش صهیونیزم و ادعای مالکیت بر فلسطین:

همزمان با تحولات و تحرّکات فوق در سطح جهان و منطقه و تشدیدِ احساسات ضد یهودی در ممالک اروپایی در پایان قرن نوزدهم «سازمان جهانی صهیونیزم» در قارۀ اروپا مبتنی بر تئوری‌های «تئودور هرتسل/ هرتزل» حقوقدان و روزنامه‌نگار یهودی اهل اتریش و نویسندۀ کتابِ «دولتِ یهود» عرض اندام نمود و نخستین کنگرۀ آن در سال 1898م. در شهر «باسل» یا «بال» سوئیس با اشتراک 140 نفر از ثروتمندان و سران یهود دایر گردید. این کنگره در قطعنامۀ پایانی خود اعلام کرد: هدف صهیونیزم، ایجاد وطنی برای مردم یهودی فلسطین در پناه قانون است». پس از رویداد مذکور تلاش‌های منظم و گسترده‌ای از سوي سیاست‌مداران و ثروتمندان یهود، براي برپايي يك دولت يهودي در ارض موعود (سرزميني كه به باور یهودیانِ صهیونیست، تورات وعدۀ استقرار هميشگي يهوديان را در آن داده است) صورت گرفت.

خط‌مشی جنبش صهیونیزم از کنگرۀ نخست در 1898 تا کنگرۀ هشتم در سال 1907 بر پایه‌ای تلاش‌های دپلماتیک و رایزنی‌های سیاسی جهت کسب «منشور» یا مجوز از دولت عثمانی جهت تأسیس وطنی برای یهودیان در بخشی از فلسطین و تسهیل مهاجرت یهودیان به آنجا متمرکز بود. در راستای این تلاش‌های سیاسی، هرتسل و دیگر سران جنبش صهیونیزم دو بار به ملاقات سلطان عثمانی در استانبول رفتند و نیز با سران و مقاماتِ آلمان، انگلیس، روسیه، دیگر قدرت‌های اروپایی و قدرتِ نوظهور امریکا به گفتگو نشستند؛ تا از طریق آنان بر سلطان عثمانی فشار وارد کنند. اما در نهایت، مساعی سیاسی آنان تاج موفقیت بر سر ننهاد و امپراتوری عثمانی چنان منشور و مجوزی را به جنبش صهیونیزم نداد.

سه سال پس از مرگ هرتسل و در کنگرۀ هشتم جنبش صهیونیزم (1907م.)، خط‌مشی تلاش سیاسی برای کسب منشور، جای خود را به خط‌مشی عملگرانه‌ای نفوذِ گام به گام سپرد که از مسیرهای ذیل دنبال می‌گردید: تسریع و افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین، تشکیل دهکده‌های یهودی‌نشین، خریداری زمین‌های اعراب و در دست گرفتن نبض فعالیت‌های اقتصادی و عمرانی توسط یهودیان. پس از کنگرۀ مذکور و تغییر خط‌مشی جنبش، عملگرایان به رهبری حییم وایزمن (یهودی روسی) عنان جنبش صهیونیزم را در دست گرفتند.

بدین ترتیب، با حمایت و هدایتِ مستقیم انگلیسی‌ها (قدرت برتر جهانی در آن عصر و صاحب نفوذ فراوان در فلسطین) و مساعدتِ غیرمستقیم ترک‌های عثمانی، جنبش صهیونیزم و بعدها آژانس یهود، به نفوذ و رخنه‌ی گام به گام در جهت یهودی‌سازی فلسطین مبادرت ورزیدند و در نهایت، رژیم جعلی اسرائیل را در قلمرو فلسطین به وجود آوردند.

تأسیس دولت یهود و کانون تشنج در فلسطین:

در پی مهاجرت گستردۀ یهودیان و تشکیل گروه‌های مسلح صهیونیستی و مخالفت اعراب مسلمان و مسیحیان با فرایند یهودی‌سازی فلسطین، تنش و کشمکش میان طرفین رو به گسترش نهاد. دولت انگلیس که از مهار و حل این منازعات احساس عجز می‌کرد، در اوریل 1947 تصمیم خود دایر به واگذاری قیمومیت «اتحادیۀ ملت‌های فلسطین» به سازمان ملل متحد را به نهاد مذکور اعلام نمود. سازمان یادشده، کمیته‌ی یازده عضوی را به نام «کمیتۀ ویژۀ سازمان ملل متحد در بارۀ فلسطین» تشکیل داد. در آن کمیته، دو طرح براي حل مسأله فلسطين پيشنهاد شد: سه عضو کمیته (هند، ایران و یوگسلاوی) به تأسيس يك حكومت فدرال مركّب از دو حكومت عربي و يهودی به مركزيت اورشليم با اقتصاد واحد و مشترك رأي دادند. در برابر، هشت عضو دیگر كميته (که غالباً ممالک غربی بودند) ايجاد دو دولت عربي و يهودي مستقل از هم و نيز تشكيل يك رژيم بين المللي براي ادارۀ بيت المقدس را پيشنهاد كردند. آژانس يهود به نمايندگي از يهودیان، با طرح اكثريت موافقت كرد؛ امّا شوراي عالي عرب، به نمايندگي از فلسطيني‏ها و سایر اعراب، با هر دو طرحِ كميته با اين استدلال كه تمام فلسطين متعلق به عرب‏هاي آن منطقه است، مخالفت ورزيد.

پس از کش و قوس‌های فراوان، سرانجام مجمع عمومي سازمان ملل در سال 1947 تحت فشار آمريكا، طرح اكثريت را با اندكي تغيير، با 33 رأي موافق در برابر 13 رأي مخالف و 10 رأي ممتنع در قطعنامه شماره 181 به تصويب رساند. بي‏درنگ آژانس يهود اين قطعنامه را كه 56 درصد خاك فلسطين را به يك جمعيت سي درصدي واگذار مي‏كرد، پذيرفت.

متعاقبِ تصویب قطعنامه‌ی مذکور که به اشغال بخشی از سرزمین فلسطین و آوارگی مردمان بومی آن صحه گذاشت، در ۱۴ مه ۱۹۴۸، چند ساعت پیش از پایان حاکمیت انگلیس بر فلسطین و آغاز قیمومیت سازمان ملل بر آن سرزمین، تشکیل دولت یهود و کشور اسرائیل بر بخشی از فلسطینِ اشغالی اعلام شد. ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی اولین کشورهایی بودند که تشکیل دولت اسرائیل را در سال ۱۹۴۸ به رسمیت شناختند.

بدین ترتیب با هماهنگی‌ها و تلاش‌های پیدا و پنهانِ آژانس یهود، جنبش صهیونیزم، دولت‌‌های انگلیس و امریکا، سایر دول غربی و همسویی اتحاد شوروی، رژیم جعلی اسرائیل به عنوان کانونِ ترور و تجاوز و تشنج، در قلبِ دنیای اسلام پدید آمد و در طی نزدیک به هفتاد سال حیاتِ نحس این رژیم سفّاک و غاصب، منطقه‌ی خاور میانه، یک لحظه روی صلح و آرامش را به خود ندیده است.

 

پی نوشت : هنری کتان، فلسطین و حقوق بین الملل، ترجمه غلام رضا فدائی عراقی، 1368، انتشارات امیر کبیر، تهران، ص 13.

حمید احمدی، ریشه‌های بحران در خاورمیانه، مؤسسه کیهان، تهران، 1369، ص 343.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما