ظاهر شاه از دیوانه خانه ی علی اباد دیدن ميکرد وارد یکی از اتاق ها شد دیوانه
یی سر تا پایش را
دید و از ظاهر شاه پرسيد کيستی؟
ظاهر شاه گفت : من ظاهر شاه هستم
دیوانه در حاليکه می خندید با دست به شانه ی ظاهر خان کوبيد و گفت
بيا بيا وطندار چند روز بعد خوب ميشی من هم روز اول که اینجا آمدم فکر ميکرد
هتلر هستم.