یک عروس صبح عروسی خود دید که برادر شوهرش (ایورش) آمد و بسیار نزدیک در پهلویش نشست. عروس برش گفت که او بچه یک کم دور بیشی که بد هست

 ایورش گفت که چرا بد باشه پدرم گفت که بعد از برادرت نوبت توهست

نوشتن دیدگاه

:D:lol::-):-*:oops::sad::zzz:P:roll::sigh:
:D:lol::-):-*:oops::sad::zzz:P:roll::sigh:
1000 حرف باقیمانده
1000 حرف باقیمانده


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما