مريض: آقاي داكتر! همه اش فكر مي كنم كه گاو شده ام. داكتر: از كي چنين احساسي داري؟ مريض: از وقتي كه گوساله بودم

*****

  میگن یکنفر دُم سگ خود ره بریده بود همسایه ازش پرسید اوبیادر ای سگ ات چرا دُم نداره

نفر گفت...از خاطریکه هروقت خشویم خانه ی ما می آمد از خوشی زیاد دُمک میزد

 *****

يك اطرافی دید که کسی نیست از دوزخ آهسته بطرف جنت گریخت، در راه ملائك گیرش کردند. لت و کوبش میکردن

اطرافی چیغ ميزدكه بخدا من جنتی استم

رفته بودم دوزخ كه از رفیقم نسوار بگیرم

 *****

معلم از شاگردی پرسید : این جمله من حمام میروم ، تو حمام میروی ، او حمام میرود این چه زمانی است؟ شاگرد: این که سوال نمیخواهد روز جمعه است

 *****

شخصی از حافظ غزلی به یکی از شاهان خواند شاه بعد از شنیدن لب به تحسین گشود

وگفت شعرقشنگی  است ولی گوینده حافظ است

مرد بادستپاچگی گفت خیر قربان مال من است. وحافظ آن را دزدیده است

شاه گفت مردک آن وقت که حافظ این شعر را سروده تو وپدرت هم نبودید

مرد گفت: درست است اما اگر من میبودم پدرش دزدیده نمیتوانست

 *****

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما