جوان موفق افغانستانی بینایی چشمان خود را از دست داد اما با تلاشی خستگی ناپذیر به موفقیتهایی نائل گردید و اکنون به نمادی از انگیزه،کار و تلاش جدی برای جوانان این مرز و بوم تبدیل یافته است.
«مصطفی مشفق کاظمی» جوان موفق افغانستان که بینایی چشمانش را از دست داده، از انگیزهها، اهداف و چرایی فعالیت هدفمند و گسترده خود حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.
مشفق کاظمی روزی نیازمند همکاری دیگران بود، با همکاری دوستان و خانواده خود زندگی کرده و راه دور و درازی را برای رسیدن به آرزوهای خود در پیش داشت و متکی به همکاری خانوادهاش بود، اما اکنون زندگی خانواده وی متکی به مشفق است.
این نوجوان افغانستانی اهل کابل هیچ گاهی نخواست تا نابینایی روی زندگی و پیشرفت آیندهاش سایه بیفکند، تلاش کرد، زمین خورد و برخاست، اما از تصمیم خود باز نگشت تا اینکه توانست 3 ساله دوران دبیرستان را به پایان رسانده و وارد دانشکده ادبیات زبان انگلیسی دانشگاه کابل شود.
مشفق کاظمی توانست 4 سال دانشگاه را با موفقیت پشت سر گذاشته و وارد کارهای ترجمه و نویسندگی شود، اما اکنون تدریس زبان را نسبت به ترجمه و نویسندگی ترجیح میدهد.
این جوان کابلی کتاب بزرگی را آماده چاپ کرده اما بخت با وی در این راه یار نیست، پول کافی برای چاپ ندارد و کسی برای چاپ کتابش که شامل داستانهای کوتاه ترجمه شده و خواندنی و همچنین زندگی نامه دانشمندان بزرگ است، وی را یاری نمیدهد.
اما مشفق ناامید نیست، گامهای استواری برداشته و آرزو دارد در آینده نویسنده، مترجم و استاد خوب زبان باشد و به تمام جهان معرفی شده و کارشناسی ارشد و دکترا از بهترین دانشگاههای دنیا بگیرد.
زندگی مشفق با وجود نابینایی با فراز و فرودهایی همراه بوده، اما این جوان افغانستانی با موفقیت بینظیری پلههای صعود را پیموده است که در گفتوگوی تفصیلی فارس با وی چگونگی راههای از زبان وی بازگو شده است.
***متن کامل این مصاحبه به شرح ذیل است***
فارس: بفرمایید کی نابینا شدید؟
مشفق: در این مورد باید بگویم که از اول نابینا نبودم. زمانی که به کلاس دهم رسیدم، نابینا شدم، یعنی پیش از آن چشمانم مشکل داشت، اما با عینک میتوانستم ببینم و درس بخوانم و همچنین مانند سایر شهروندان زندگی کنم.
مدت زیادی طول کشید تا کاملاً نابینا شوم، زیرا در این مدت چندین بار جراحی عمل چشم انجام داده و این جراحیها سبب شد تا بینایی چشمانم کاملا از بین برود، در کل مدت 2 تا 3 سال طول کشید.
فارس: دنیای تاریک برای نابینایانی که پیش از این تجربه دیدن جهان را داشتند، سختتر است. زمانی که بینایی کامل را از دست دادید، چه احساسی داشتید؟
مشفق: در روزهای ابتدایی احساس بسیار دلتنگی، اظطراب، افسردگی و ناراحتی شدیدی داشتم. حتی دلداری سایر دوستان و اقوام نیز بر ناراحتی من میافزود زیرا آنان هیچ راهی برای پیشرفت من دیگر متصور نبودند.
فارس: شما چه مدت در تنهایی و ناراحتی از دست دادن چشمان خود ماندید و چه چیزی به شما انگیزه داد که زندگی خود را دوباره آغاز کرده و به مدرسه بروید؟
مشفق: حدود 3 سال در انزوا بودم. آن زمان که به مدرسه میرفتم نمرات خوبی داشتم. در این مدت، از طریق رادیو زبان انگلیسی را بیشتر آموخته و واژههایی را که نمیدانستم از فرهنگ لغات با همکاری خانوادهام پیدا کرده و میآموختم. با گذشت زمان انگیزه زندگی دوباره به من بر گشت، بهویژه زمانی که در مسابقات شرکت میکردم یا با رسانهها مصاحبه میکردم.
فارس: گفتید که در کلاس دهم کاملاً نابینا شدید، پس چطور ادامه تحصیل دادید؟
مشفق: پیش از آن من زبان انگلیسی را خوانده بودم و سطح خوبی داشتم. درسهای دبیرستان را با همکاری دیگران و خانوادهام ضبط میکردم و از آن طریق در امتحانات پایان سال نیز شرکت کردم.
زمانی که مدرسه را تمام و به دانشگاه راه یافتم با خط بریل آشنا شدم. زمانی که وارد ترم سوم دانشگاه شدم با کامپیوتر آشنا شدم، برایم در حالت نابینایی سخت بود که با کامپیوتر کار کنم، اما بازهم تایپ کردن را آغاز کردم و دوستانم نوشتههایم را ویرایش و صفحهآرایی میکردند.
فارس: شما چگونه امتحانات را سپری کردید، در حالی که این امتحانات نوشتاری است؟
مشفق: به قلم دسترسی داشتم، اما به دلیل نابینایی نمیتوانستم از آن استفاده کنم. به همین دلیل بود که امتحاناتم را به صورت شفاهی میدادم. در پایان جلسههای امتحانی اساتید سوالات را به من میگفتند و پس از زمان مقرر باید پاسخهای این سوالات را به آنان میگفتم.
فارس: امتحان کنکور را چگونه پشت سر گذاشتید؟
مشفق: امتحان کنکورم اختصاصی بود. یعنی نمرات 3 سال آخر مدرسهام بالا بود و از جانب دیگر مشکل معلولیتم نیز کمک کرد تا کنکور را سپری کرده و وارد دانشکده زبان ادبیات انگلیسی شده و از آنجا فارغالتحصیل شوم.
فارس: چه شد زبان انگلیسی را انتخاب کنید، آیا دلیل خاصی داشت؟
مشفق: بله. من از قبل با زبان انگلیسی آشنا بودم و از سوی دیگر زبان انگلیسی برایم وسیلهای بود که ذهنم باز شده، مطالعه کرده و مترجم خوبی شوم. همواره فکر میکردم که زبان انگلیسی دریچه روشنی در زندگی من باشد تا بتوانم افکار خود را به جامعه انتقال دهم. اگر انگلیسی نمیخواندم کسی مرا نمیدید و جهانیان نیز نمیدانستند که چنین شخصی در افغانستان هست.
فارس: زمانی که دانشگاه میرفتید، شهر شلوغ کابل و عبور از راههای پر ازدحام برای شما مشکل نبود؟
مشفق: بدون شک، زمانی که تنها به دانشگاه میرفتم زمان طولانی سپری میشد. در اوایل خانوادهام کمک میکردند تا به دانشگاه بروم، با گذشت چند مدت تا نزدیک شهر مرا میبردند و پس از آن تا ایستگاه ماشینها و بالاخره به این صورت توانستم از خانه تا دانشگاه که راه دور و درازی است را به تنهایی بروم.
فارس: خانه شما در «کارته نو» در شرق کابل و دانشگاه کابل در غرب شهر است و چندین کیلومتر فاصله دارد چطور امکان دارد که شما این مسیر را به تنهایی بپیمایید در حالی که نابینا هستید؟
مشفق: این راه چالشهایی هم برایم داشت و راه دور دانشگاه در 4 سال را با افتادن به زمین و مشکلات دیگر سپری کردم. کسانی هم که مرا کمک میکردند تا از جادهها بگذرم نیز مشکلاتی داشتند چون نمیدانستند چگونه مرا عبور دهند. از سوی دیگر مشکلات ترافیکی و نبود پیادهروهای مطلوب در شهر هم برایم مشکل ایجاد میکرد.
مهربانی و حسن نیت مردم مهم است. گاهی اوقاف برایم ناراحتی رخ میداد و منتگذار برخیها بودم. اما بیشتر این کمک مردم جنبه همکاری داشت نه ترحم و کسی که همکاری میکند یک انسان نیک است.
فارس: راه موفقیت شما پس از دانشگاه هموار شد.
مشفق: بله زمانی که از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، کارهای مترجمی هم داشتم، رمانهای انگلیسی زبان را ترجمه کردم و مدرس انگلیسی نیز بودم و همه این کارها مرتبط با زبان انگلیسی بوده است.
فارس: نویسندگی شما چطور است؟
مشفق: دستم در نویسندگی نیز خوب است، میتوانم به زبان انگلیسی و دری مطالبی را بنویسم.
فارس: چه آثاری تاکنون منتشر کردهاید؟
مشفق: آثار من بیشتر ترجمه هستند، داستانهای کوتاه و مطالب پزشکی نیز دارم که در صفحات اجتماعی منتشر میکنم.
فارس: در کل چند اثر دارید، چند اثر شما چاپ شده و قرار است چه برنامهای برای چاپ سایر آثار خود در آینده داشته باشید؟
مشفق: اکنون از نویسندگی و مترجمی دست کشیدم، یعنی کمتر در آن بخشها کار میکنم و مشغول انجام امور اداری هستم. یک اثر بسیار بزرگ در دست داشتم که شامل زندگینامه نویسندگان بزرگ آمریکایی و داستانهای ترجمه شده انگلیسی بود که به دلیل عدم حمایت مالی تاکنون نتوانستم چاپ کنم. اکنون این اثرم آماده است اما پولی برای چاپ ندارم.
فارس: چگونه در «Asia Foundation» صاحب یک شغل شدید و در اینجا چه وظایفی بر عهده شما محول است؟
مشفق: من در اینجا استاد زبان انگلیسی هستم و اعضای علمی این نهاد آسیایی تدریس میکنم. زمانی که آگهی استخدام در این پست اعلام شد، من درخواست دادم و مسئولان این نهاد به من علاقمند شدند و مرا استخدام کردند.
فارس: از چه زمانی در Asia Foundation مشغول بکار هستید و روزی چند ساعت تدریس میکنید؟
مشفق: از 6 ماه قبل در Asia Foundation مشغول هستم و هفتهای 9 جلسه تدریس دارم و قرار است در روزهای آینده جلسات تدرس به 16 جلسه در هر هفته افزایش یابد.
فارس: حقوقی که از اینجا دریافت میکنید، کفاف شما را میکند؟
مشفق: خوب است. از خدای بزرگ سپاسگزارم.
فارس: از وضعیت اقتصادی خانواده خود بگویید، پدر و برادران شما چه وظایفی دارند؟
مشفق: پدرم سنش بالا رفته و قادر به انجام کاری نیست. تنها نان آور خانواده هستم و کسی در این راستا به من کمک نمیکند.
فارس: آیا تاکنون ازدواج کردید، میشود در این مورد هم بفرمایید؟
مشفق: بله من تازه ازدواج کردم و خانمم هم بینا است. وی تحصیلات عالی دارد و راضی هستم.
فارس: ارتباط شما با موسیقی چطور است؟
مشفق: موسیقی را خیلی دوست دارم و جزء زندگیم شده است. موسیقی پاپ و کلاسیک را دوست دارم و به شعر هم علاقمندم، گرچه شاعر خوبی نیستم اما قادر به نقد شعر شعرا هستم، «احمدظاهر» جزء خوانندههایی است که صدای وی مرا مجذوب خود میکند.
فارس: در مورد شعرا چطور، به کدام شاعر را بیشتر علاقمند هستید؟
مشفق: تمام شعرای افغانستان و ایران را دوست دارم. «شاملو»، «سیمین بهبهانی»، «فروغ فرخزاد»، «بیدل»، «مولانا»، «سعدی»، «حافظ» و سایر شعرا را دوست دارم.
فارس: با اینکه نابینا هستید، ظاهرا از زندگی خود راضی هستید، تصور شما از زندگی چیست؟
مشفق: زندگی زیباست، فراز و فرود خود را دارد. اگر با نگاه خوب به زندگی نگاه کنیم زندگی خوب و اگر با نگاه بد نگاه کنیم، زندگی بدی در انتظار ما خواهد بود. این موضوع یک نوع درمان روانی است. اگر کار کنیم، تلاش داشته باشیم و برنامهریزی کنیم زندگی زیبا میشود.
فارس: و در پایان اینکه چه آرزوهایی در زندگی دارید؟
مشفق: انسان با آرزو زنده است، تا روح در انسان است آرزو دارد و آرزوهایش با گذشت زمان افزایش مییابد، میخواهم مدرک کارشناسی ارشد و دکترا داشته باشم. آثارم چاپ شده و به جهان معرفی شوم و بتوانم پیشرفتهایی را در عرصه کاری خود داشته باشم و یک انسان خوب باشم تا از من الگو بگیرند.
فارس: دوست دارید در آینده یک مترجم خوب، نویسنده یا یک استاد لایق شوید؟
مشفق: هر 3، من میخواهم به هر 3 مورد برسم، نویسنده خوب، مترجم خوب و استاد زبان خوبی باشم. در پایان نیز از سایت افغانستان خبرگزاری فارس که این فرصت را به من داد و از حضور و گفتوگوی شما تشکر میکنم.
منبع: خبرگزاری فارس