«عتیق رحیمی» کتاب «خاک و خاکستر» را سال 1996 نوشت، این کتاب روایت کوچکی از دردها و مصیبتهای مردم افغانستان است.عتیق رحیمی در زمان جنگهای داخلی افغانستان در سال 1984، در سن 22 سالگی به پاکستان گریخته و پس از درخواست پناهندگی از سفارت فرانسه به پاریس رفت. رحیمی در سال 2002 به افغانستان بازگشت و در کشور خود به فعالیتهای هنری مانند ساخت فیلم و مجموعههای تلویزیونی پرداخت.
رحیمی پس از ورود به فرانسه، در دانشگاه «رووان» به تحصیل ادبیات مدرن فرانسه پرداخت و پس از آن مدرک دکترای خود را در رشته سینما از «سوربون» دریافت کرد.
وی نخستین رمان خود به نام خاکستر و خاک را در سال 1996 نوشت، این رمان در سال 2000 توسط «سابرینا نوری» از فارسی به فرانسه ترجمه شد و در همان سال انتشار یافت.
رحیمی در سال 2004 بر اساس رمان خاکستر و خاک، نخستین فیلم خود به نام خاک و خاکستر را کارگردانی کرد.
وی با این فیلم در جشنواره سینمایی کن 2004 شرکت کرد و جایزه بخش نگاهی بسوی آینده را بهدست آورد.
رحیمی 3 رمان نخست خود را به زبان فارسی و رمان سنگ صبور را به زبان فرانسوی نوشت.
رحیمی در 10 نوامبر 2008 با رمان سنگ صبور، برنده جایزه ادبی «گنکور» شد، این جایزه هرساله از سوی آکادمی گنکور فرانسه به برترین اثر ادبی که به زبان فرانسوی نوشته شده باشد، اعطا میشود.
خاکستر و خاک داستان دغدغهها و نگرانیهای پدری است که میخواهد خبر ویرانی دهکده و کشته شدن اعضای خانواده را برای تنها پسرش بازگو کند .او از این امر باخبر نیست که فرزندش طاقت شنیدن فاجعه را دارا است و آیا میتواند بار سنگین مرگ خانواده و تربیت کودک ناشنوایش را بر دوش کشد یا خیر؟
خاکستر و خاک ترانه غم انگیز یک افغانستانی با لحنی دلنشین و تأثیرگذار است.
داستان خاک و خاکستر داستان موقعیت است، موقعیت پیرمردی رنج کشیده و عبوس در اتاقک نگهبانی که غم سنگینی بر دوش دارد و شخصیتش میان حرفهای «میرزا قدیر» با لحنی افغانستانی به زیبایی تصویر میشود.
عنوان اثر
اگر عنوان یک اثر را اولین دریچهاى بدانیم که خواننده را به نگاهى به درون نوشته فرا مىخواند، خاکستر و خاک به کمال این وظیفه را براى داستان بلند یا رمان کوتاهِ عتیق رحیمى انجام داده است.
از این دریچه به فضاى داستان گام مىنهیم، خاکستر و خاک که حتى به هنگام تلفظ گلو را مىخراشد، خشکى سوخته شدگى را مىرساند.
خاکى که بر آن چیزى نمىروید یا روئیدنىهاى آن طعمه آتش شده و جز خاکسترى از آن باقى نمانده است، فضا را غبار گرفته است، غبارِ اندوه، غبارى آن چنان غلیظ که چشم را از دیدن باز مىدارد.
انسان در درون و بیرون خود راه را گم مىکند، جنگ گردبادى عظیم بر پا کرده است، چشم چشم را نمى بیند، نه چشم سر و نه چشم دل.
زمان داستان
زمان ظاهرى داستان چند ساعتى بیشتر به درازا نمىکشد، زمانى که طى آن «دستگیر» و نوه وی «یاسین» از پیچ جادهاى که در شمال شهر پل خمرى (در افغانستان) به معدن ذغال سنگ مىرسد، رد مىشوند و به روى پلى که بر فراز رودخانهاى خشک کشیده شده است به انتظار رسیدن کامیونى که آنان را به معدن ببرد مىنشینند.
زمانِ داستان همین انتظار است و رسیدن کامیون و رفتن دستگیر به معدن و ساعتى بعد بازگشتن به سوى پل.
خاکستر و خاک داستان تنهائى وجودى دستگیر، پدربزرگ یاسین و پدر مراد است و عتیق رحیمى این تنهائى را با به کار بردنِ فنى بدیع در روایت، با توفیقى کم نظیری مجسم مىکند.
راوی داستان
داستانِ خاکستر و خاک راوى ندارد، نه راوى سوم شخص و نه راوى اول شخص.
دستگیر، شخصیت اصلى این داستان، ماجراى خود را براى خودش روایت مىکند.
راوى، دوم شخص مفرد است، مخاطِب و مخاطَب یکى است، راوى داناى کل وجود ندارد که حالات و حرکات شخصیت را براى خواننده تشریح کند.
شخصیت اول داستان نیز، که ماجرا بر وی گذشته است، چندان سرگردان درون و بیرون بهم ریخته و از هم گسیخته خود است که نمى تواند در بندِ مرز میان «من» و «دیگرى» باشد.
اما آنچه در اسطوره و داستان از جوهرى یکسان برخوردار است غیبت زنان است داستان خاکستر و خاک داستانى است کم جمعیت، گواه سایه جنگ و ویرانى که حتى بر کوه و دره، جز خار و خاشاک و سنگ باقى نگذاشته است.
زبان فارسى دری شیرین و مهربان، بدون توصیفهاى زائد و تکرارى، گاه با کلماتى نامأنوس، براى فارسى زبانان ایرانى، که دقت بیشتر خواننده را فرا مىخواند و لذت کشف واژههاى تازه را به دنبال دارد ویژگى خوشایند دیگر این کتاب است.
به هر رو، کتاب خاکستر و خاک را در گنجینه ادبیات معاصر فارسى مىتوان به مرواریدى تشبیه کرد که عصاره زیبائى و شفافیتش در دل سنگ و خار و خاکستر جنگ در افغانستان شکل گرفته است.
این کتاب در سال 1381 توسط انتشارات «ورجاوند» در تهران و قطع رقعی و 90 صفحه با تیراژ 2000 و بهاء 9000 تومان منتشر شده است.
منبع:خبرگزاری فارس