الیاس علوی شاعر و هنرمندافغان است. او در روستای "برغص"، ولسوالی "خدیر" در ولایت "دایکندی" به دنیا آمد. به دلیل جنگهای داخلی در ششسالگی از افغانستان به ایران مهاجرت کرد و سالها در شهر "مشهد" زندگی کرد. در سال 1384 به افغانستان بازگشت و مدتی را در کابل به سر برد. وی در حال حاضر ساکن استرالیا است. علوی در رشته "هنرهای زیبا" در سال 1394 از دانشگاه "جنوب استرالیا" در مقطع ماستری (فوق لیسانس) فارغ التحصیل شد.
اولین مجموعه شعرهایش با نام «من گرگ خیالبافی هستم»برگزیدهٔ جایزهٔ شعر خبرنگاران شد و رتبهٔ دوم جایزهٔ ادبی قیصر امینپور (کتاب سال شعر جوان) را بدست آورد. این مجموعه توسط نشر آهنگ دیگر منتشر شد اما با توجه به تعطیل شدن این نشر، چاپ چهارم این کتاب در سال 1394 به نشر "نیماژ" سپرده شد.
دومین مجموعه شعر او با نام "بعضی زخم ها" توسط انتشارات تاک، در کابل منتشر شد.
سومین مجموعه شعر او با نام "حدود" در سال 1393، توسط نشر نیماژ منتشر شد و تاکنون به چاپ دوم رسیده است.
الیاس علوی به کار تدریس هنر به کودکان و نوجوانان در استرالیای جنوبی مشغول است و همزمان در نمایشگاه های مختلف شرکت می کند. تعدادی از آثار هنری او در وب سایت رسمی وی قابل مشاهده است.
علوی می گوید شعرم از حس آوارگيام تأثير گرفته است
ميگويد، يك آواره است و خاطرات كودكياش با جنگ در افغانستان گره خورده، سفرهاي كودكياش روي شعر و شخصيتش تأثير زيادي داشته است و هميشه خود را يك آدم آواره كه هيچ پناهي ندارد، ميداند؛ آدمي كه هيچ جايي براي ماندن ندارد و شعرش نيز از اين موضوع الهام گرفته است.
الياس علوي شاعر افغان است كه از ششسالگي از روستاي دورافتادهشان در افغانستان سفر را آغاز كردند، به پاكستان رسيدند و در ايران ساكن شدند. حالا هم چند سالي است كه در استراليا زندگي ميكند.
الياس علوي ميگويد: من يك آواره هستم و منظرهاي كه از ششسالگيام به خاطر ميآورم، زماني است كه پدرم راديو خود را ساعت هفت روشن ميكرد و به راديو بيبيسي گوش ميكرد و ما ميشنيديم چه اتفاقاتي افتاده است. از زماني كه آن خاطرات را به ياد ميآورم، هميشه خاطراتم با آن خبرها گره خورده است و بعد شايد شش سال و چند ماه داشتم كه مجبور شديم از افغانستان فرار كنيم. آنزمان به تازگي جنگهاي روسيه تمام و جنگهاي داخلي آغاز شده بود.
او به همراه خانوادهاش، سفر را از روستاي دورافتادهشان «برغص» شروع كردند، كه اين سفر تا پاكستان و ايران ادامه يافت. به ياد دارد كه در اين سفر، به درهاي رسيدند كه دو طرف روي كوه با يكديگر جنگ ميكردند و پدر كلبهاي را به آنها نشان ميداد و ميگفت، اينجا خانهي كودكي من بوده است و به اين بهانه ميخواست بچهها را از فضاي جنگ دور كند. اين خاطرات كوچك تا امروز در ذهنش مانده است. بعد به پاكستان رفتند و چند ماهي آنجا بودند. دوباره راه افتادند و بالأخره به ايران رسيدند.
همين سفرهاي كودكي روي شخصيت او تأثير زيادي گذاشته است. هميشه خود را يك آدم آواره و كسي كه هيچ جايي براي ماندن برايش نيست، ميبيند و ميگويد: شعرم هم از اين حس كاملا تأثير گرفته است.
شعرش از 14سالگي شروع شده است؛ زماني كه براي خودش مينوشت. ميگويد: پدرم معلم بود و با آنكه بسيار مذهبي بود؛ اما هميشه نسبت به مسائل، ديد بسيار بازي داشت و دوست داشت كه ما درس بخوانيم. از همان 14سالگي مينوشتم و خيلي نميدانستم شعر چيست، تا اينكه سال 81 با محمدكاظم كاظمي آشنا شدم و به جلسهاي ميرفتم كه بيشتر دانشآموزان بودند و بعد، او مرا با جلسهي ديگري به نام «دُر دَري» آشنا كرد كه بيشترشان افغان بودند. در آنجا، با ابوطالب مظفري، سيدرضا محمدي، سيدضياء قاسمي و... آشنا شدم و از آن به بعد بود كه ديگر شعر را به صورت جدي شروع كردم؛ ولي از سال 84 تا 86 كارم به حدي رسيد كه از خامي اوليه درآمده بود و توانستم اولين مجموعهام را چاپ كنم.
الياس علوي قبل از انتشار مجموعهي شعر «من گرگ خيالبافي هستم» در جشنوارههاي شعر زيادي شركت كرده و برگزيده شده است. دربارهي حضورش در اين جشنوارهها و تأثير آنها در پيشرفت و معرفي شعرش و اينكه برخي بر اين باورند كه جشنوارهها شاعر جشنوارهيي تربيت ميكنند، متذكر ميشود: من سه دوره در جشنوارهي «شبهاي شهريور» شركت كردم و جزو برگزيدگان بودم و دو دوره در جشنوارهي «قند پارسي» (شعر جوان افغانستان) كه در تهران برگزار ميشد، شركت كردم؛ اما اين جشنوارهها براي من تأثير مثبتي گذاشت؛ چراكه قبل از آن، شاعران شهرهاي ديگر را نميشناختم.
او ميافزايد: شركت در جشنواره براي من مثل بقيه نبود و ديدي را كه بقيه نسبت به اين جشنوارهها داشتند، ندارم. براي من فرقي نميكند كه با علي معلم حرف بزنم يا شمس لنگرودي؛ در حاليكه خيليها ميگويند، اين دو با هم نسبتي ندارند؛ تو چطور علي معلم را دوست داري و شمس لنگرودي را هم دوست داري؟
اين شاعر ميگويد، مسائلي كه عدهاي از شاعران و نويسندگان دارند، به او ربطي ندارد و تا جايي كه امكان دارد، در يكسري جشنوارهها و فستيوالهايي كه جهتگيريهاي خاصي دارند، شركت نميكند؛ با اين حال متذكر ميشود: نميخواهم بگويم طرفدار اين هستم يا مخالف آن، به هرحال، ممكن است دوست داشته باشم آن شعري كه من ميخواهم براي امام رضا (ع) بگويم، براي خودم بماند و بازتاب بيروني نداشته باشد يا جايزه كسب كند.
او معتقد است: شاعر بايد بين جلوت و خلوت خود توازني را ايجاد كند. شاعران جشنوارهها، جلوتشان بر خلوتشان برتري يافته است و حالا نميتوانند درهيچ جشنوارهاي شركت نكنند و اين به شاعر ضربه ميزند؛ زيرا حس ساده و ناب او را از بين ميبرد.
علوي ميگويد: اما من سعي كردهام تا جايي كه ميشود، خلوتم را داشته باشم و در خلوت است كه آدم ميتواند خودش باشد.
بسياري از شاعران و نويسندگان افغان در جغرافياي فرهنگي ايران پرورش يافتهاند و علوي از جملهي اين شاعران است. او دربارهي اينكه آيا آنها هويت خود را هويت مستقلي از شاعران و نويسندگان ايراني ميدانند و يا نه، و آيا خود را به نوعي وامدار و متأثر از اين فرهنگ ميدانند، ميگويد: شايد آخرين تكههايي كه از ايران قديم جدا شد، شهر هرات در 150 سال پيش بود. قبل از آن، تقريبا ما همه يكي بوديم و تفاوتي ميانمان وجود نداشت. رودكي، ابوالقاسم فردوسي، سنايي و مولوي همه ميان ما مشترك بودند.
او يادآور ميشود: تقريبا از 200 سال پيش كه افغانستان به يك كشور مستقل تبديل شد، به خاطر مرزهاي سياسي كه به وجود آمد؛ متأسفانه ما در اقليت بوديم و كمكم از هم جدا شديم؛ اما چون در افغانستان، اكثريت مردم پشتوزبان هستند و قوم اكثريت هم پشتون است. بعد از اينكه افغانستان از ايران جدا شد، زبان فارسي در حالت انزوا به سر برد و مانند ايران كه زبان فارسي زبان رسمي بود و كاملا به آن بها ميدادند، اينقدر رشد نكرد و پوستاندازي نداشت و ما در اين ميان از قافله عقب مانديم.
سرايندهي مجموعهي شعر «من گرگ خيالبافي هستم» دليل پيشرفت زبان فارسي را در ايران، موفقيت جنبشهاي آزاديخواهانه ذكر ميكند؛ جنبشهايي كه در افغانستان اكثرا با شكست مواجه شد و از جملهي آنها، جنبش امراللهخان بود كه با شكست مواجه شد و در نتيجه، جنبشهاي افغانستان مثل ايران آنقدر موفقيتآميز نبود. .
الياس علوي سالها در ايران زندگي كرده و چند سالی است براي ادامهي تحصيل به استراليا رفته است. او چند سال پيش، فرصت يافت تا يك بار ديگر به وطنش افغانستان برود. دربارهي كم و كيف اتفاقات فرهنگي كشورش در اين چند سال و تجريهاي كه از اين سفر داشته است، ميگويد: چهارسال پيش به افغانستان رفتم و نزديك هشت ماه آنجا زندگي كردم. كودك كه بودم، در افغانستان، كتابها را چال ميكردند. خاطرم هست، من و پدرم شبي رفتيم و كتابهاي بسيار زيادي را چال كرديم؛ اما با گذشت 15 سال و بازگشت به افغانستان، وضعيت بسيار عوض شده و بسيار اميدواركننده بود. شايد اگر شما به افغانستان سفر كنيد، احساس كنيد كه اين كشور هنوز بسيار زخمي و ويرانه است؛ اما من كه گذشتهي آن را ديدهام و الآنش را ميبينم و مقايسه ميكنم، برايم بسيار اميدواركننده است. آمار خرابيها در همهي زمينهها بسيار زياد بود و با همهي ساخت و سازهايي كه اتفاق افتاده است، هنوز هم اين كشور ويرانه ديده ميشود. اين نه تنها در مورد اقتصاد اين كشور؛ بلكه در مورد همه چيز است؛ ادبيات، فرهنگ و ساير چيزها. اينك در بلخ، هرات و كابل شاعران بسيارخوبي را داريم و سفري كه داشتم، برايم بسيار اميدواركننده بود.
علوي سعي ميكند در شعرهايش ديد انساني داشته باشد. در اين سالها كه از كشورش دور بوده، هميشه اخبار و اتفاقات كشورش را دنبال ميكرده است.
او با اشاره به اينكه سعيش بر اين است كه در كل، واقعبينانه فكر كند، از تبعيضها گله دارد و ميگويد: برخوردهاي تبعيضآميز و ناروا در هيچ جاي دنيا قابل قبول نيست.
علوي دربارهي اينكه برخلاف اين گفتهاش كه ميگويد سعي ميكند واقعبين باشد، دربارهي عنوان كتابش «من گرگ خيالبافي هستم» كه با واقعگرايي نسبتي ندارد، توضيح ميدهد: واقعيت اين است كه من خود را گرگ خيالبافي ميدانم. خاصيت يك گرگ اين است كه در كمين باشد و برهها را شكار كند؛ ولي يك گرگ خيالباف انگار در يك جامعه زندگي ميكند و قدم ميزند؛ اما هيچكس به گرگ بودن او پي نميبرد و او در خيال خود، يك گرگ است؛ ميدرد، شكار ميكند، عصيان ميكند.
در ادامه شعری از ایشان را با هم می خوانیم
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند .
خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند .
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند .
خدا كند كوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه شوند پلنگها با آهوها .
خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجرهها
دیوارها را بشكنند
و
تو
همچنانكه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری .
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور”
الیاس علوی