ترافیک از کریم امتحان رانندگي مي‌گرفت. ازکریم مي‌پرسد اگر يک نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ کریم میگوید: برف پاك كن جناب! ، ترافیک مي‌پرسد: يعني چي؟ کریم میگوید: جناب ترافیک ،‌ يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف!

معلم فلسفه یک چوکی را میگذارد در بین صنف و به شاگردان میگوید : شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که چوکی وجود ندارد، یک شاگرد دو کلمه نوشته میکند و میگذارد روی میز، وقت معلم ورق را تصیح میکند آن شاگرد بهترین نمره را میگیرد : میدانید چی نوشته کرده بوده آن شاگرد ؟

......

........

..........

.............

آن شاگر نوشته بوده : کدام چوکی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسر را دلش به زن میرود ولی به پدرش گفته نمیتواند بازار میرود یک کمپل دو نفره میخرد یعدا به پدرش میگه یک کمپل دو نفره خریدم پدرش برایش میگوید آفرین بچیم غم من و مادرت را خوردی.

جوانی بود که عاشق دختری بود. دختر خیلی زیبا و زرق و برق دار نبود، اما برای این جوان همه چیز بود. جوان همیشه خواب دختر را می‌دید که باقی عمرش را با او سپری می‌کند. دوستان جوان به او می‌گفتند: «چرا اینقدر خواب او را می بینی وقتی نمی‌دانی او اصلاً عاشق تو هست یا نه؟ اول احساست را به او بگو و ببین او تو را دوست دارد یا نه.»
جوان فکر می‌کرد دختر او را دوست دارد. دختر از اول می‌دانست که جوان عاشق اوست. یک روز که جوان به او پیشنهاد ازدواج داد، او رد کرد. دوستانش فکر کردند که او به هم خواهد ریخت و به مواد اعتیادآور روی خواهد آورد و زندگیش تباه خواهد شد. اما با تعجب دیدند که او اصلاً افسرده و غمگین نیست.

تصویر در ادامه مطلب...

آنكس كه مصیبت دید، قدر عافیت را مى داند

پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستین بار بود كه دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ندیده بود، از ترس به گریه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسایش شاه را بر هم زد، اطرافیان شاه در فكر چاره جویى بودند، تا اینكه حكیمى به شاه گفت : ((اگر فرمان دهى من او را به طریقى آرام و خاموش مى كنم .))

اِشکمبه چیست؟ نوعی سوپ افغانی که باخاویار برابری میکند و با خاصیتی که دارد اهل خانواده باگفتن"اوف ترقیدم"ازمادرتشکرمیکنند!!؟..

کلیه حقوق متعلق است به رسانه افغانستان ما
دیزاین شده در سما