از یک اطرافي پرسیدن که چرا تمام فکاهی ها در باره شما است؟اطرافی گفت: بچم پدرنالدا کتابچه خاطرات ما را دزدی کدن
- توضیحات
- دسته: فکاهی
راديو بي بي سي اعلان كرد كه طياره امريكايى 3 نقطه مهم فلان جاره بمباران كرد وردكي از خنده زوف مانده بود رفيقش پرسان کرد چرا خنده ميكني گفت دروغ ميگن وردک كي نقطه دارد
- توضیحات
- دسته: فکاهی
سه زن در یک محفل عروسی خبر بودند؛ اولی گفت مه پیراهن سیاه می پوشم،
بخاطریکه شوهرم موهای سیاه داره، هر دوی ما جوره مقبول معلوم می شیم.
دومی گفت: مه پیراهن سیاه و سفید میپوشم به خاطریکه شوهرم مو های
سیاه و سفید داره و هر دوی ما جوره خوب معلوم میشویم.
سومی گفت: از گپ های تان معلوم میشه که مه ده محفل نروم،
و یا اگر بروم پیراهن نپوشم به خاطریکه شوهر مه کل است.
- توضیحات
- دسته: فکاهی
يك سیاه گوشه پرسیدن امروز ده موبایلت بسیار مسیج های عاشقانه میایه،
نی که كدام نفري پيدا كدي؟
سیاگوش خندید و با افتخار گفت: نه موبایل خواهرم ره آورده ام!!! ههه
- توضیحات
- دسته: فکاهی
- توضیحات
- دسته: فکاهی
وردکی یک خارجی ره اعدام میکرد. خارجی از ترس میلرزید.
وردکی برش گفت: به خیالم بار اولت است که اعدام میشی…
- توضیحات
- دسته: فکاهی
یک بچه به یک دختر میگه دوستت دارم.
دختر یک سیلی کش کده میزنه ده روی بچه، میگه میم دوستت دارم.
بچه میگه ای چه قسم دوست داشتن است؟ کتی سیلی محبت ته اظهار می کنی؟
دختر گفت مه خو همی قسم اظهار محبت می کنم دلت دیگه…
بچه هم یک لگد محکم میزنه ده شکم دختر میگه مه خو از تو کده زیاد دوستت دارم.
- توضیحات
- دسته: فکاهی
یک وردکی روزی ریسمان را در کمر خود انداخته بود.
شخصی ازاو پرسید چرا ریسمان را در کمرت انداخته یی؟
وردکی جواب داد خودکشی می کنم.
آن شخص گفت وقتی که خودکشی میکنی چرا ریسمان را در گردنت نمی اندازی؟
وردکی جواب داد دیروز در گردنم انداخته بودم نزدیک مرده بودم.
- توضیحات
- دسته: فکاهی
یک معتاد 2 تا سیگرت میکشده، کسی پرسانش کده که چرا 2 تا سیگرت میکشی؟
معتاد گفته یکیش بری خودم است یکیش بری دوستم که ده زندان است.
چند روز بعد می بینن که همو معتاد یکدانه سیگرت میکشه،
پرسیدن که دوستت از زندان خلاص شد؟
معتاد میگه: نی مه سیگرت ره ترک کدیم!!!((سلامتی اندوالا)
- توضیحات
- دسته: فکاهی
به ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻧﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪشنیدم ﻛﻪ ﺍدم ﺷﺪﯼ؟
ﭘﺎﮐﺴﺘﺎنی ﻣﯿگه ﻧﯽ ﭘﺪﺭ نالدها بری مه تهمت جورکدن....!!.